زبان فارسی
زبان فارسی
«روان» در اکثر منابع، معادل واژهٔ عربی «روح» گرفته شده است؛ لذا همانند معادل انگلیسیاش، واژه روانشناسی در زبان فارسی نیز کلمهای ناقص برای تعریف این علم است. به نظر میرسد عبارت عربیِ «نفس ناطقه» مناسبترین کلمه برای مشخص کردن موضوع علم روانشناسی باشد.
از آنجا که جزء «شناس» در «روانشناسی»، صفت فاعلی است، این کلمه الزاماً جدا و با فاصلهٔ مجازی نوشته میشود.
تعریف
روانشناسی طی تاریخچهٔ کوتاه خود به گونههای متفاوتی تعریف شدهاست. اولین دسته از روانشناسان حوزه کار خود را مطالعه فعالیت ذهنی میدانستند. با توسعه رفتارگرایی در آغاز قرن حاضر و تأکید آن بر مطالعه انحصاری پدیدههای قابل اندازهگیری عینی، روانشناسی به عنوان بررسی رفتار تعریف شد.
این تعریف معمولاً هم شامل مطالعه رفتار حیوانها بود و هم رفتار آدمیان، با این فرضها که: ۱-اطلاعات حاصل از آزمایش با حیوانها قابل تعمیم به آدمیان است. ۲-رفتار حیوانها فی نفسه شایان توجهاست. از سال ۱۹۳۰ تا ۱۹۶۰ در بسیاری از کتابها درسی روانشناسی همین تعریف ارائه میشد. اما با توسعه روانشناسی پدیدارشناختی و روانشناسیشناختی بار دیگر به تعریف قبلی رسیدهایم و در حال حاضر در تعاریف روانشناسی هم به رفتار اشاره میشود و هم به فرایندهای ذهنی. از نظر ما روانشناسی را میتوانیم چنین تعریف کنیم: مطالعه علمی رفتار و فرایندهای روانی. این تعریف هم توجه روانشناسی را به مطالعه عینی رفتار قابل مشاهده نمایان میسازد و هم به فهم و درک فرایندهای ذهنی که مستقیماً قابل مشاهده نیست و بر اساس دادههای رفتاری و عصب-زیستشناختی قابل استنباط است، عنایت دارد.
تاریخچه
میتوان گفت پیشینه روانشناسی از تمام نظامهای علمی موجود قدمت بیشتری دارد. ریشههای آن را میتوان تا سده چهارم و پنجم پیش از میلاد با دانشمندانی چون افلاطون و ارسطو دنبال نمود. ولی به قول هرمن ابینگهوس، قرن ۱۹، ”روانشناسی پیشینهای دراز اما تاریخچهای کوتاه دارد (شولتز و شولتز، ۱۳۷۲، ص ۱۸). یک فیلسوف تحصیل کرده آلمانی بنام رادولف گوسلنیوس ابداع کننده اصطلاح «روانشناسی» است (۱۹۵۰). تا حدود اواخر سده نوزدهم، روانشناسی به عنوان شاخهای از علم فلسفه شناخته میشد. و همچنین به عنوان یک کیش در برخی فرهنگها در نظر گرفته میشد که شامل تهاجم افکار و نابودی یگانگی درونی میگردید.
دوره ساختارگرایی
ساختارگرایی اشاره به «تئوری آگاهی» دارد که توسط ویلهلم وونت مطرح شد. در سال ۱۸۷۹ شخصی بنام ویلهلم وونت (که به پدر روانشناسی آزمایشی نیز معروف است) اقدام به تأسیس یک آزمایشگاه در دانشگاه شهر لایپزیک آلمان نمود که تمرکز اصلی آن بر مطالعات روانشناسی قرار داشت. ویلهلم وونت خودش یک ساختارگرا نبود اما از شاگردان وی و فردی بنام ادوارد بردفورد تیچنر که یکی از نخستین روانشناسان آمریکا شد، از فعالان رویکرد ساختارگرا در برابر رویکرد کارکردگرایی بود. مطالعات ویلهلم وونت بر شکست ساختار جز به جز فرایندهای ذهنی متمرکز بود.
دوره کارکردگرایی
در مجموع رویکرد کارکردگرایی در مقابل رویکرد ساختارگرایی شکل گرفت. این رویکرد به شدت تحت تاثیر کار و مطالعات فیلسوف، دانشمند و روانشناس آمریکایی بنام ویلیام جیمز استوار بود. وی باور داشت که علم روانشناسی میبایست ارزش کاربردی داشته باشد و دریابد که ذهن چطور میتواند به منفعت فرد عمل کند. در سال ۱۸۹۰ ویلیام جیمز درکتاب خود با نام «اصول روانشناسی» به بسیاری از پرسشهای مطرح شده در باب بنیادهای روانشناسی که تا سالها بعد توسط روانشناسان مطرح میشدند، پاسخ داد. از دیگر محققان مکتب کارکردگرایی میتوان به جان دیویی و هاروی کار اشاره کرد. همچنین میبایست به دانشمند آلمانی بنام هرمان ابینگ هاوس اشاره کرد. فردی که پیشرو انجام آزمایشاتی درباره حافظه بود. وی در این مطالعات که در دانشگاه برلینانجام میگرفت، مدل روش تحقیق کمی درباره یادگیری و فراموشی را ارائه کرد. در همین زمان دانشمند روسی با نام ایوان پاولف (شخصی که مبتکر فرایند یادگیری شرطی شدن کلاسیک است) نیز آزمایشات خود را بر روی سگها انجام میداد که بعدها بعنوان مفهوم شرطی شدن کلاسیک از آن یاد شد. اما در سالهای ابتدایی دهه ۱۹۵۰ میلادی تمامی تکنیکهای بکار گرفته شده و توسعه یافته شده توسط ویلهلم وونت، ویلیام جیمز، جان دیویی، هرمان ابینگ هاوس و بقیه این دسته از دانشمندان- تخت عنوان روانشناسی آزمایشی- که به شدت به دستههای اطلاعات ذهنی و پردازش آنها مربوط میشدند، شاخهای از مباحث مربوط به روانشناسی شناختی شده بودند.
دوره روانکاوی
از حدود دهه ۱۸۹۰ میلادی تا پایان عمرش در سال۱۹۳۹ زیگموند فروید که تحصیل کرده رشته عصبشناسی بوده و آموزش رسمی در خصوص روانشناسی ندیده بود، روش روانکاوی را پایه گزاری و مورد استفاده قرار داد که طی آن از روشی بنام تداعی آزاد استفاده میشد. شناخت فروید از ذهن به طور گسترده بر پایه روشهای تفسیری و درون نگری است. ولی تمرکز خاص آن بروی حل مشکلات روانپریشی و آسیبشناسی روانی قرار دارد. تئوریهای فروید بسیار مشهور گردیدند دلیل این معروفیت احتمالاً به خاطر درگیر بودن آن با موضوعاتی از قبیل جنسیت و سرکوب به عنوان جوانب عمومی توسعه روانشناسی میباشد. در آن زمان، این مسائل به صورت عمده به عنوان موضوعات ممنوعه در نظر گرفته میشدند. و فروید مبدلی فراهم آورد که بتوان راجع به این مسائل به طور باز در مجامع مبادی آداب بحث و گفتگو نمود. اگرچه در روانشناسی امروزی، تئوریهای فروید اساساً مورد توجه نیستند ولی کاربرد خاص او در تبدیل روانشناسی به موضوعی بالینی بسیار تاثیرگذار بود. فروید پایهگذار نگرش تحلیل خواب و رویا با هدف روان درمانی بود که بعدها این نوع از روان درمانی، به رویکرد روانکاوی (به انگلیسی: Psychoanalysis) مشهور شد.
دوره رفتارگرایی
به عنوان بخشی از عکسالعمل نسبت به طبیعت فردی و درون نگر روانشناسی و وابستگی انحصاری آن به جمعآوری مجدد تجارب مبهم و دوردست کودکی، مکتب رفتارگرایی بمنزله روش راهنمائی تئوری روانشناسی معروف گردید. روانشناسانی همچون جان بی. واتسون، ادوارد لی سرندایک و بی. اف. اسکینر به عنوان پیشتازان این مکتب بودند. رفتارگرایان اعتقاد داشتند که روانشناسی باید تبدیل به علم رفتارشناسی گردد و نه ذهن. آنها این نظر را که وضعیتهای درون ذهنی مانند اعتقادات، تمایلات یا اهداف را میتوان به صورت علمی مورد تحقیق قرار داد را رد نمودند. در سال (۱۹۱۳) واتسون در نوشتاری با نام «روانشناسی از دیدگاه رفتارگرا» اظهار داشت که روانشناسی رشتهای کاملاً تجربی از علوم طبیعی است، اشکال درونگرایی از اجزای لازم این روشها محسوب نمیگردند، و اینکه رفتارگرایان مرزی بین انسان و حیوان صفتی قائل نیستند.
رفتارگرایی در تمامی سالهای آغازین سده بیستم به عنوان مدل غالب روانشناسی مطرح بود. دلیل عمده این سرآمد بودن خلق و کاربرد موفق (نه حداقل از آنچه به نام تبلیغ) تئوریهای شرطی شدن به عنوان مدلهای علمی رفتار انسان بود. بههرحال، کمکم مشخص شد که علیرغم آنکه رفتارگرایی اکتشافات مهمی صورت داده بود ولی به عنوان یک تئوری راهنمای رفتار انسان نا کارآمد بهنظر میرسید. بازبینی کتاب"رفتار کلامی اثر اسکینر توسط نوام چامسکی (با هدف توضیح فرایند اکتساب زبان در یک چهار چوب رفتارگرایی) بهعنوان یکی از عوامل اصلی ختم کننده دوران رفتارگرایی بهشمار میآید.
چامسکی اثبات نمود که زبان را نمیتوان بهصورت انحصاری از طریق شرطی شدن آموخت؛ زیرا مردم قادرند جملاتی بی همتا در ساختار و معنا را بیان کنند که بتنهایی از طریق تجارب روزمره زندگی قابل تولید نیستند. این مباحث مؤید آنست که فرایندهای درونی ذهن که رفتارگرایان آنها را تحت عنوان توهم رد میکردند، واقعاً وجود دارند. به همین شکل، کار آلبرت باندورا نشان داد که کودکان قادرند یادگیری از طریق مشاهدات اجتماعی را بدون تغییر در رفتار علنی بیاموزند و بنابر این بیشتر بروی بازنمائیهای درونی حساب باز نمایند.
'روانشناسی بشر دوستانه' در سال ۱۹۵۰ بوجود آمد و بهعنوان عکسالعملی نسبت به مثبتگرایی و تحقیقات علمی ذهن بکار خود ادامه داد. تأکید این روانشناسی بر نظریه پدیدار شناختی تجارب انسانی بوده و در جستجوی فهم ابناء بشر و رفتار آنها از طریق انجام تحقیقات کیفی بر آمد. ریشههای تفکرات بشر دوستانه در اگزستانسیالیستها و فلسفه پدیدار شناختی بوده و بسیاری از روانشناسان بشری روش علمی را کاملاً رد نموده و اعتقاد داشتند که سعی در تبدیل تجارب انسان به واحدهای اندازهگیری باعث تخلیه کلیه معانی و ارتباطات او بهعنوان موجودی زنده خواهد گشت.
برخی دیگر از تئوریسینهای این مکتب فکری عبارتند از آبراهام مازلو مبتکر سلسله نیازهای انسانی، کارل راجرز مبتکر درمان مشتری مداری و فیتز پرلز مبتکر و بسط دهنده درمان گشتالت.
ظهور فناوری رایانهای نیز به پیشرفت استعاره عملکرد ذهنی به پردازش اطلاعات کمک نمود. این فناوری بههمراه تحقیقات علمی در زمینه مطالعه ذهن و همچنین اعتقاد به وضعیت داخلی ذهن به پیدایش روانشناسی شناختی بهعنوان مدل برجسته ذهن کمک نمود.
ارتباطات بین مغز و عملکرد دستگاه عصبی نیز متداول گردید. دلیل این رایج شدن قسمتی به آزمایشهای افرادی مانند چارلز شرینگتون و دونالد هب و قسمتی به مطالعات دانشمندان در خصوص جراحت مغزی (همچنین بخش روانشناسی شناختگرا را ببینید) برمی گشت. با توسعه فناوریهای اندازهگیری عملکرد مغز، روانشناسی اعصاب و علوم مربوط به اعصاب بخشهای فعال در روانشناسی امروزی گردیدند.
با درگیری علوم دیگر (از جمله فلسفه، دانش رایانه و علوم مربوط به اعصاب) جهت شناخت و فهم ذهن، چتری از علوم شناختی بهعنوان ابزار تمرکز تلاشها در مسیری سازنده تشکیل گردید.
بههرحال، بسیاری از روانشناسان از آنچه بهعنوان مدلهای «مکانیکی» ذهن انسان و طبیعت او مطرح بود، دلخوشی نداشتند. حلقه کامل افراد این دست، میتوان به روانشناسی تبدیل شخصیت و روانشناسی تحلیلی کارل یونگ اشاره نمود که در طلب برگشت روانشناسی به ریشههای روحانی خود بودند. دیگران مانند سرگئی موسکویکی و گرهارد داوین اعتقاد داشتند که رفتار و فکر در ذات خود الزاماً با هم تعامل داشته و در جستجوی قالب گذاری روانشناسی در قالب وسیعتر مطالعات علوم اجتماعی بودند که این علوم نیز در ارتباط مستقیم با مفهوم اجتماعی تجربه و رفتار هستند.
شاخصهای سلامت روان
اخیراً مشکلات سلامت روان بیشتر شده و یا اینکه بشر بیشتر به آن توجه کردهاست
رسیدن به آرامش و اطمینان و دوری از افسردگی و اضطراب از اساسیترین نیازهای سرشتین آدمی و از دیرباز جزو مسائل اساسی بشر بودهاست. همین مسئله موجب شده تا در ادیان و آیینهای کهن بشری، ضمن تشریح علل آرامش روحی و روانی، راهکارهایی برای پاسخ به این نیاز اساسی بشر ارائه شود. از طرف دیگر، بهداشت و سلامت روانی یکی از نیازهای اجتماعی نیز هست؛ چراکه عملکرد مطلوب جامعه مستلزم برخورداری از افرادی است که از نظر سلامت و بهداشت روانی در وضعیت مطلوبی قرار داشته باشند.
دورهای در روانشناسی
درمان شناختی-رفتاری یا CBT) Cognitive Behavior Therapy) از شهرتی فزاینده برخوردار شده و به عنوان یک روش درمانی موثر و بادوام برای درمان بسیاری از اختلالات شناخته شده است. درمان شناختی رفتاری یا رفتاری-شناختی هدفش کمک به کسانی است که با مشکلاتی مواجه شدهاند. بعد شناختی اشاره به فکر دارد. بعد رفتار شامل هر کاری است که انجام میدهید. درمان شناختی رفتاری بر این بعد متکی است که هر طور فکر کنید احساس کرده و رفتار میکنید. پس اگر سالم فکر کنید زندگی شادمانی خواهید داشت.
ذهن و مغز
روانشناسی تشریح کننده تلاشهای توصیف کننده هوشیاری، رفتار و تاثیرات متقابل اجتماعی میباشد. منظور ابتدائی روانشناسی تجربی توضیح تجربه و رفتار انسان به همان صورتی که رخ میدهد بود. در حدود بیست سال گذشته روانشناسی به بررسی ارتباط هوشیاری و مغز یا دستگاه عصبی پرداخت. هنوز مشخص نیست اینها به چه صورتهایی با هم در ارتباط هستند: آیا هوشیاری تعیین کننده وضعیت مغز است و یا وضعیت مغز تعیین کننده هوشیاریست و یا اینکه هر دو اینها روشهای خاص خود را دارند؟ احتمالاً برای فهم این ارتباطات میباید ابتدا با تعاریف «هوشیاری» و «وضعیت مغز» آشنا گردید – یا اینکه آیا هوشیاری نوعی «وهم و خیال» پیچیدهاست که هیچ ارتباطی با فرایندهای عصبی ندارد؟ فهم عملکرد مغز نیز بهصورتی فزاینده در تئوری و تمرین روانشناسی خصوصاً در بخشهایی مانند هوش مصنوعی، روانشناسی شناخت اعصاب و علوم شناختگرای اعصاب داخل شدهاست.
مکاتب فکری
بحث اکثر مکاتب فکری بر سر استفاده از یک مدل خاص بهعنوان تئوری راهنما بود که از طریق آن بتوان کلیه، یا اکثریت رفتارهای انسانی را توضیح داد. محبوبیت این مکاتب در طول زمان کم و زیاد میشدهاست. ممکن است برخی از روانشناسان تصور کنند که پیرو مکتب خاصی بوده و مابقی را رد نمودهاند، اگرچه اکثر افراد هر کدام از این مکاتب را روشی برای فهم ذهن و نه لزوماً تئوریهای انحصاری متقابل در نظر میگیرند.
حوزه و قلمرو روانشناسی
زمینه روانشناسی بسیار گسترده و شامل روشهای متفاوت مطالعه فرایندهای ذهنی و رفتاری میگردد. در زیر حوزههای اصلی بررسی و تحقیق روانشناسی به آگاهی میرسند. فهرست کامل و جامع عناوین زیر مجموعه و حوزههای علم روانشناسی را میتوانید در فهرست سر فصلهای روانشناسی و فهرست رشتههای علمی روانشناسی پیدا و ملاحظه نمائید.
روشهای تحقیقات
تحقیقات روانشناسی بر طبق استانداردهای روش علمی انجام و هم شامل کیفی کردارشناسی و هم وجوه آمار کمی گردیده تا به تولید و ارزیابی توضیحی فرضیات در ارتباط با پدیدههای روانشناسی بپردازد. در جائیکه تحقیقات اخلاقی و حالت توسعه در یک دامنه فرضی تحقیق مجاز انجام گردد، پژوهش از طریق پروتکلهای آزمایشیدنبال میشوند. تمایل روانشناسی به التقاطی بودن باعث اقتباس دانش علمی از دیگر رشتهها برای کمک به توضیح و درک پدیدههای روانشناسی گردید.
تحقیقات کمی روانشناسی باعث ایجاد طیفی وسیع از روشهای مشاهدهای شامل تحقیقات عمل، کردارشناسی، قوم نگاری، توضیحات آماری، ساختاری شده و بدون ساختار مصاحبهها و مشاهدات شرکتکنندگان گردید که منظور آن گردآوری اطلاعات غنی بدون غرض حاصل از آزمایشهای سنتی بود. ادامه تحقیقات عام روانشناسی انسانی با تحقیق در روشهای قوم نگار، تاریخی و تاریخنگار ادامه یافت.
تست جنبههای مختلف عملکرد روانشناسی زمینهای فوقالعاده از روانشناسی معاصر است. روان سنجی و روشهای آماری غالب شامل انواع معروف تستهای استاندارد شده و همچنین آنهایی که یطور اتفاقی به مقتضی وضعیت و آزمایش شکل گرفتهاند، میباشند.
تمرکز روانشناسان آکادمیک احتمالاً بهطور خالص بروی تحقیق و تئوری روانشناسی با هدف فهم بیشتر روانشناسانه در زمینهای مشخص قرار دارد، این در حافهرست که دیگر روانشناسان بروی روانشناسی کاربردی کار کرده تا چنین دانشی را برای سود آوری سریع و عملی گسترش دهند. بههرحال، این دیدگاهها بهطور متقابل انحصاری نبوده و بیشتر روانشناسان هم درگیر تحقیقات و هم در بکار بردن روانشناسی در مقاطع خاص کار خود مشغول بودهاند. در میان بسیاری از انواع رشتههای روانشناسی، هدف روانشناسی بالینی توسعه کاربرد دانش روانشناسان و تجارب پژوهشها و روشهای آزمایشها که آنها به ساخت و بکار بستن ادامه دادند و همچنین بکارگیری موضوعات روانشناسی انفرادی یا استفاده از روانشناسی جهت کمک به دیگران میباشد.
زمانیکه زمینه رغبت نیاز به آموزش خاص و دانش تخصصی خصوصاً در زمینههای کاربردی دارد، تداعیات روانشناسی بهطور عادی به ایجاد سازمانی حاکم جهت مدیریت نیازهای آموزشی میپردازد. به همین شکل، نیازمندیها احتمالاً در درجات دانشگاهی روانشناسی قرار دارند، طوری که دانش آموزان بتوانند به کسب علم کافی در زمینههای مختلف اقدام نمایند. در کل، زمینههای روانشناسی عملی که در آن روانشناسان درمان را به دیگران توصیه میکنند، همچنین نیاز به اعطای پروانه از سازمانهای منظم دولتی به روانشناسان نیز احساس میشود.
آزمایشهای کنترل شده
تحقیقات روانشناسی آزمایشی در داخل لابراتوار و تحت شرایط کنترل شده انجام میپذیرند. تلاش این متد تحقیقات تکیه انحصاری بر کاربرد روشهای علمی بر ابناء بشر برای فهم رفتار میباشد. نمونههای چنین معیارهای سنجش رفتاری شامل زمان عکسالعمل و انواع معیاریهای روان سنجی میگردد. آزمایشها جهت آزمودن یک فرضیه خاص انجام میپذیرند.
بهعنوان یک مثال روانشناسی آزمایشی، ممکن است ادراک مردم را در زمینه تنهای صدا بسنجد. خصوصاً، ممکن است سؤال زیر پرسیده شود: آیا برای مردم آسانتر نیست که بین یک جفت تن صدا تفاوت قائل شده و آنرا از دیگر اصوات بر مبنای تکرار آنها تشخیص دهند؟ برای پاسخ به این سؤال امکان عدم اثبات این فرضیه که کلیه اصوات صرفنظر از فرکانس آنها، بهطور یکسان قابل تشخیص هستند وجود دارد (همچنین بخش تست فرضیه برای توضیح اینکه چرا شخص بهجای اثبات فرضیه به عدم اثبات آن میپردازد، را ببینید.) جهت تست این فرضیه میباید یک شرکت کننده در یک اتاق نشانده شده و به یک سری اصوات گوش دهد. چنانچه شرکت کننده بخواهد نسبت به یک صوت عکسالعمل نشان دهد (مثلاً از طریق فشار دادن یک دکمه)،
در صورتیکه فکر کنند که تن آواها شامل دو صدای متفاوت بوده و یک عکسالعمل دیگر اگر فکر کنند که همان صدا را شنیدهاند. نسبت پاسخهای صحیح بهعنوان معیار سنجش اینکه آیا کلیه تنهای آواها بهصورت یکسان قابل تشخیص بوده یا خیر، بکار میرود. نتیجه این آزمایش بخصوص نشانگر بهتر تفاوت اصوات خاص بر پایه درگاه شنیداری انسان میباشد.
مطالعات همبستگی
یک مطالعه همبستگی از آمارها جهت تعیین اینکه اگر یک متغیر بههمراه متغیر دیگر مجدداً رخ میدهد یا خیر، استفاده مینماید. بهعنوان مثال، ممکن است یک شخص علاقه داشته باشد که بداند آیا سیگار کشیدن با احتمال ابتلا به سرطان ریه در ارتباط هست یا خیر. یک راه ساده پاسخ گفتن به این سؤال آنست که گروهی از افراد سیگاری را در نظر گرفته و نسبت آنهایی را که در یک مدت زمان مشخص به سرطان ریه مبتلا گشتهاند را برآورد نمائیم. در این مورد خاص، ممکن است نتیجه حاصله حاکی از همبستگی بالای این دو عامل با یکدیگر باشد. (قبلاً ثابت شدهاست که توتون اثرات زیانباری بر ریه انسان وارد میسازد). بههرحال، تنها بر پایه همین رابطه همبستگی، نمیتوان بهطور قاطع قضاوت نمود که کشیدن سیگار «علت» ابتلا به سرطان ریهاست. فقط میتوان گفت آنهایی که مستعد سرطان هستند بیشتر آنهایی هستند که سیگار نیز میکشند. جایگزین سوم آنست که یک متغیر دیگر باعث ایجاد هر دو وضعیت گردد. با مثال روشن نمودن این واقعیت که همبستگی بر علیت دلالت ندارد این مورد را به یکی از اصلیترین محدودیتهای مطالعات همبستگی تبدیل مینماید.
مطالعات طولی
مطالعات طولی نوعی روش تحقیق است که به مشاهده یک گروه در یک دوره زمانی مشخص میپردازد. بهعنوان مثال، ممکن است شخصی در نظر داشته باشد که پدیده اختلال در یک زبان مشخص (اس. ال. آی.) را از طریق مشاهده یک گروه از افراد تحت شرایطی خاص و در یک دوره زمانی مورد مطالعه قرار دهد. مزیت این روش آن است که میتوان چگونگی تاثیر گذاری یک وضعیت در افراد را طی مدت زمان طولانی مورد نظر قرار داد. ولی در هر صورت، از آنجا که نمیتوان تفاوتهای فردی اعضاء گروه را کنترل نمود، نتیجهگیری در باره کل گروه مشکل خواهد بود.
روشهای روانشناسی اعصاب
موضوع روانشناسی اعصاب هم بررسی افراد سالم و هم افراد بیمار که بهطور عام از جراحت مغزی یا بیماریهای ذهنی رنج میبرند، میباشد.
موضوع بررسی رشتههای روانشناسی اعصاب شناختگرا و پزشکی اعصاب و روان شناختگرا بیماریهای عصبی یا ذهنی از طریق تلاش در استنتاج تئوریهای عملکرد عادی ذهن و مغز میباشد. فعالیت این رشته بهطور عادی شامل مشاهده تفاوتهای موجود در زمینههای توانائی باقیمانده (که بنام «عملکرد عدم همکاری» شناخته میشود) است که میتواند پاسخی به این سؤال باشد که آیا توانائیها از عملکردهای جزئی تری تشکیل شده و یا توسط یک مکانیسم شناختگرای واحد کنترل میگردند.
در کل، تکنیکهای آزمایشهایی اغلب مورد استفاده قرار میگیرند که بر مطالعات روانشناسی اعصاب افراد سالم نیز صدق میکنند. این تکنیکها شامل آزمایشهای رفتاری، اسکن مغز یا تصویرسازی اعصاب از منظر عملکرد – برای بررسی فعالیت مغز در حین انجام عملی خاص، و تکنیکهایی مانند شبیهسازی مغناطیسی انتقال جمجمه، که بهصورتی مطمئن به تغییر عملکرد بخشهای کوچک مغز جهت بررسی اهمیت آنها در عملیات ذهنی میپردازد.
مدلسازی رایانهای
ابزاری است که اغلب در روانشناسی شناختگرا جهت شبیهسازی رفتاری خاص با استفاده از یک رایانه بکار میرود. این مدل مزیتهای زیادی دارد. نظر به اینکه رایانههای مدرن از سرعتی فوقالعاده بالا برخوردار هستند، بسیاری از فرایندهای شبیهسازی را میتوان در مدت اندک اجرا نمود که این خود توان آماری ما را به مقدار بسیار زیاد افزایش خواهد داد. همچنین با استفاده از مدلسازی، روانشناسان قادر به تجسم فرضیات در خصوص سازمان عملکردی وقایع ذهنی میگردند که این امر بهصورت مستقیم در انسان قابل رویت نیست.
انواع متعددی از مدلسازی در مطالعه رفتار مورد استفاده قرار میگیرد. پیوندگرایی از شبکههای عصبی جهت شبیهسازی مغز بهره میجوید. روش دیگر مدلسازی سمبلیک است که اشیاء ذهنی مختلف را با استفاده از متغیرها و قوانین به نمایش درمیآورد. انواع دیگر مدلسازی عبارتند از سیستمهای پویا و اتفاقی.
انتقاد
اگرچه جریان روانشناسی مدرن بهطور گسترده در مسیر تلاشهای علمی قرار دارد، ولیکن این مسیر سابقه مناقشات تاریخی دارد. زمینه برخی از انتقادات روانشناسی بر پایه اخلاقیات و فلسفه استوار گردیدهاست. برخی معتقدند روانشناسان با در مرکز قرار دادن ذهن انسان در آزمایشها و مطالعات آماری، بهشکل دهی ماهیت آنها پرداختهاند؛ زیرا این روشها با انسان بمانند اشیاء بیجان و چیزهایی که با آزمایش مورد بررسی قرار گرفته برخورد میکنند. گاهی اوقات روانشناسی بهعنوان ابزار از بین بردن خصایص انسانی، بی توجهی یا بیارزش کردن هر آنچه برای ابناء بشر لازم است، تلقی میگردد.
یک انتقاد مشترک از روانشناسی به نامتعادل بودن آن بهعنوان یک علم بر میگردد. نظر به اینکه تکیه بعضی از زمینههای روانشناسی بر روشهای تحقیقات «ضعیف» از قبیل زمینهیابی و پرسشنامه قرار دارد، برخی گفتهاند که این زمینههای روانشناسی بهاندازهای که خود روانشناسی ادعا میکند علمی نیستند. روشهایی از قبیل درونگرایی و تحلیل متخصص، که توسط برخی روانشناسان مورد بهرهبرداری قرار دارند، بهصورت باز با مسأله ذهنیت برخورد نموده و بر پایه مشاهده قرار دارند. در اینجا سؤال مطروحه آنست که آیا بایست روانشناسی را بهعنوان علم طبقهبندی نمود یا خیر زیرا عواملی مانند عینیت، اعتبار، جامدیت بهعنوان معیارهای کلیدی وجوب تجربه و علم به شمار میآیند. از این جهت برخی شاخههای روانشناسی دارای این معیارها نیستند. از سوی دیگر، استفاده گستردهتر از کنترلهای آماری و طراحیهای تحقیقات که بهصورت فزایندهای پیچیده میگردند، تحلیلها، روشهای آماری و همچنین عدم استفاده از روشهای مشکل دارتر مانند درونگرایی، حداقل در بخشهای روانشناسی دانشگاهها، باعث کاهش سطح انتقاد نسبت به آنچه درگذشته بود گردیدهاست.
برخی سؤال میکنند که آیا ذهن تابع تحقیقات کمی علمی خواهد شد. و برخی منتقدین نیز به طرح تنوع زیاد تئوریهای روانشناسی که مخالف سر سخت نحوه کارکرد ذهن هستند، پرداختند. انتقاد وارده شده دیگر بر روانشناسی مدرن بی اعتنائی آن به روحانیت و خود روح است.
همچنین انتقاداتی از سوی پژوهندگان تجربی روانشناسی در خصوص شکاف میان تحقیق و تمرینات بالینی در روانشناسی طرح گردیدهاست. یک روند جدید شامل رشد درمانهای غیر علمی مانند برنامه ریزی زبانشناختی عصبی، تولد مجدد و درمان آغازین میگردد که توسط برخی سازمانهای روان درمانی توسعه مییابند. سازمانهایی از قبیل مرکز بررسی علمی تمرینات سلامت ذهن برای افزایش سطح آگاهی و تحقیق در خصوص این رشته بوجود آمدهاند.
هنر
هنر مجموعهای از آثار یا فرآیندهای ساخت انسان است که در جهت اثرگذاری بر عواطف، احساسات و هوش انسانی و یا به منظور انتقال یک معنا یا مفهوم خلق میشوند.
از مهمترین رشتههای هنری میتوان به هنرهای تجسمی (نقاشی، طراحی، تندیسگری، عکاسی و چاپ)، هنرهای نمایشی (تئاتر و رقص)، موسیقی، ادبیات (شعر و داستان)، سینما و معماری اشاره کرد.
واژهشناسی
واژهٔ هنر در زبان سانسکریت، ترکیبی از دو کلمه سو به معنی نیک و نر یا نره به معنای زن و مرد است. در زبان اوستایی حروف "سین"به"ها" تبدیل شده و واژه هونر ایجاد گشته است که در زبان پهلوی یا فارسی میانه به شکل امروزی (هنر) درآمده است که به معنای انسان کامل و فرزانه است. بریتانیکا هنر را به عنوان« استفاده توانایی و تخیل در خلق آثار زیبا، محیطی و یا تجاربی که می توان با دیگران تقسیم شود» تعریف می کند.
در ادبیات ایران در دورهٔ اسلامی این معنا دوباره دگرگون شد، و هنر به معنای کمال، فضیلت، هوشیاری، فضل، تقوی، دانش و کیاست و... به کار رفت، که دارای بار معنایی عام بود:
به دشمن نمایم هنر هرچه هست/ز مردی و پیروزی و زور دست
چون غرض آمد هنر پوشیده شد/صد حجاب از دل به سوی دیده شد
هنرهای زیبا
تقسیمبندیهای هنر متنوع است؛ یکی از آنها در حالت کلی آثار هنری را به دو دستهٔ هنرهای زیبا و هنرهای کاربردی تقسیم میکند:
هنرهای کاربردی: منظور از هنرهای مفید هنرهایی است که نخست کارکرد و سودمندی آنها اهمیت دارد و هدف از خلقشان کاربردشان بودهاست. مانندxvjhnetyjh: طراحی خودرو، معماری، طراحی صنعتی.
هنرهای زیبا: منظور از هنرهای زیبا هنرهایی است که تنها به دلیل زیبا بودنشان خلق شدهاند. به عبارتی «نه به خاطر چیزی دیگر، بلکه به خاطر خودشان به وجود آمدهاند». مانند: نقاشی، مجسمهسازی، موسیقی، رقص.
واژه هنر امروزه در زبان فارسی در معنایی متفاوت از گذشته به کار میرود و بیشتر منظور از آن اشاره به نتیجه خلق انسانها در زمینه هنرهای زیبا است. معنای این واژه امروز معادلی برای واژه هنرهای زیبا در زبان انگلیسی است. به طور سنتی مجموعه هنرهای زیبا به ۷ دسته تقسیم میشوند:
موسیقی
هنرهای دستی: مجسمه سازی، شیشه گری، و ...
هنرهای ترسیمی: نقاشی، خطاطی، عکاسی و ...
ادبیات: شعر، داستان، نمایشنامه، فیلمنامه و نثر
معماری
رقص و حرکات نمایشی
هنرهای نمایشی: سینما، تئاتر و ...
وجوه مشترک آثار هنری عبارتاند از:
تخیل به عنوان مهمترین عامل در شکلگیری اثر هنری است
همه آثار هنری از عاطفه و احساس هنرمند سرچشمه میگیرند نه از تفکر منطقی و عقلانی او
چندمعنایی بودن و منشور مانندی، وجه اشتراک سوم تمام آثار هنری است.
این جنبه از خصایص آثار هنری، در واقع از دو ویژگی قبلی که برشمردیم، نتیجه میشود. بدین معنی که هر پدیدهای که عنصر اصلی سازنده آن تخیل و عاطفه باشد، بی شک نمیتواند معنایی منجمد و تک بعدی داشته باشد. از این روست که هر کس در برابر آثار هنری میایستد؛ دریافت و استنباط خاصی دارد. آثار هنری بسادگی میتوانند بیان کننده زیبایی حقیقی یا احساسات باشند. تغییری که هنر بر روح انسان میگذارد تغییری عمیق و ماندگار و طولانیتر است. در نتیجه هر گاه خواهان اثرگذاری ماندگار باشیم، میتوانیم از هر یک از رشتههای هنری به فراخور نیازمان بهره ببریم. همانطور که در روانشناسی این بحث به اثبات رسیدهاست، جهان از مجموعهای از افراد تشکیل شدهاست، پس اگر بخواهیم در سریعترین حالت بر تعداد زیادی از افراد تاثیرگذاری داشته باشیم میتوانیم از اسباب هنر استفاده کنیم، که هنر موسیقی و هنرهای نمایشی چون از طریق حس شنوایی و حس بینایی به سرعت درک میشوند، میتوانند توام با یکدیگر به سرعت و در بعد جهانی تاثیری ژرف، عمیق، ماندگار و طولانی در جوامع به وجود میآورند.
هنرهای صناعی
هنرهای صناعی یا سنتی، هنرها و صنایع ظریفهای هستند که در طول سدههای متمادی با حفظ ریشهها و سنتهای خود رشد کرده مراحل شکلگیری خود را گذرانده یا میگذرانند.
هنرهای سنتی ایران را میتوان به گروههای زیر تقسیم کرد:
۱. شعر و ادبیات
۲. موسیقی
۳. معماری و هنرهای وابسته
۴. نمایشهای سنتی و آیینی
۵. صنایع مستظرفه
صنایع مستظرفه
صنعت و صنایع مستظرفه مقیاسی برای سنجیدن درجهء تکامل معنوی و روحی یک ملت است. درین جهان میان هزاران محسوسات که ما در زیر نفوذ حواس پنجگانهء خود از وجود و چگونگی آنها باخبر میشویم بعضی چیزها هست که ما بیاختیار آنها را بیشتر دوست میداریم.روح ما و قلب ما مجذوب آنها میشود بدون آنکه از آنها یک فایدهء عملی و آنی برای ما حاصل گردد. مثلا وقتیکه در جلو یک پردهء نقاشی که ثمرهء قوای دماغی و روحی یک صنعتکار را نشان میدهد میایستیم ساعتها مشغول تماشای آن و غرق حیرت و تعجب میشویم.
که بجز موارد بالا همه آثار هنری را شامل میشود هنر مقدس همواره دو غايت بنيادى داشته است. اول زيبايى صورت عبادات و دومنگهبانى و حفاظت از آن. دومين مميزه هنر مقدس بدان حقيقت رجوع مىكند كه اسلامصرف زيبايى را مطلوب تلقى نكرده، بلكه زيبايى را با كمال مورد تامل قرار مىدهد. آنچه منشا نقوش پراكنده و مايه پراكندگى خاطر است در قلمرو هنر اسلامى نفى مىشود، از اينجا هرگونه آرايش زرين يا جامههاى فاخر در عبادات طرد مىگردند. به تعبير بوركهارت آداب دينى هنر الهى است از آنجا كه گونهاى جلوهگرى و سمبوليسم- در سطحى از شكلها و حالتهاى آدمى- براى جستجوى راهى به ماوراى همه مظاهر واعيان وجود است. در مسيحيت اين آداب نيايشى است- مانند عشاى ربانى و آدابخاص مسيحى- متضمن هنر مقدس يعنى معمارى و شمايل نگارى مسيحى كه ازبرجستهترين مظاهر هنر مسيحى هستند. با توجه به معناى ذاتى عبادات اسلامى، و هنرىكه به زيبا كردن آن متوجه است، در عالم اسلامى به گونهاى ديگر فيضان و انعكاس هنرىآداب دينى را مىبينيم، يعنى جدا از مفهوم شمايل نگارى در عبادات مسيحى كه درضمن نوعى هنر تلقى مىشود. معمولاً از عبارت هنرهای صناعی برای بیان آن بخش از صنایع دستی که بیش از فن به هنر وابستهاند استفاده میشود.
دانش
دانش یا معرفت، ساختاری است برای تولید و ساماندهی یافته ها درباره ی جهان طبیعت، در قالب توضیحات و پیشبینیهای آزمایششدنی. علم دانششناسی، با سه عنصر داده، اطلاعات و دانش سر و کار دارد. به عبارت دیگر، دانششناسی به بحث و بررسی پیرامون دانش و عناصر سازنده آن، یعنی داده و اطلاعات میپردازد.
در یونان باستان، سقراط، سپس افلاطون و پس از او، ارسطو؛ به مخالفت با آراء پیشینیان پرداخته و اصول و قواعدی را به منظور مقابله با مغالطات و برای درست اندیشیدن و سنجش استدلالها تدوین کردند.
مقارن با قرن پانزدهم میلادی، پژوهشگران در سراسر اروپا و خاورمیانه، قفسههای غبار گرفته ی ساختمانهای قدیمی را جستجو کردند و دستنوشتههای یونانی و رومی را پیدا کردند. در نتیجه، نوشتههای باقیمانده از نویسندگان کلاسیک از جمله افلاطون، سیسرو، سوفوکل و پلوتارک به دوران رنسانس رسید. مطالعه ی این آثار، دانش نو نام گرفت. در آن زمان، ضمن احیای علاقه به نوشتههای کلاسیک، به ارزشهای فردی نیز توجه شد. این گرایش، انسانگرایی نام گرفت. زیرا طرفداران آن، به جای موضوعات روحانی، بیش از هر چیز، مسایل انسانی را در نظر گرفتند.انسانگرایی نیز مثل رنسانس، از ایتالیا ظهور کرد.
در رنسانس، گالیله، فیزیک (علم طبیعت) را سکولار کرد و آن را از الهیات (علم فراطبیعت) مستقل دانست. از آن پس، تکیه گاه فیزیک، خرد انسان بود.گالیله میگفت :
حقیقت طبیعت همواره در برابر چشمان ماست. اما، برای فهم این حقیقت باید با زبان ریاضی آشنا بود. زبان این حقیقت، اشکال هندسی، یعنی دایره، بیضی، مثلث و امثالهم است.
پس از آن، جریان فکری اصالت عقل، تحت تأثیر افکار افلاطون، توسط ریاضیدان و فیلسوف فرانسوی، رنه دکارت که پدر فلسفه جدید لقب گرفته، به وجود آمد. دکارت، خرد بشری را به جای کتاب مقدس، سنت پاپ، کلیسا و فرمانروا قرار داد.دکارت، با این کار خویش، سوژه بزرگی آفرید. یکی دیگر از اندیشمندان این جریان فکری، لایبنیتز (۱۶۴۶ - ۱۷۱۶) فیلسوف، ریاضیدان و فیزیکدان آلمانی، میباشد که نخستین کسی بود که میان حقایق ضروری (منطقی) وحقایق حادث (واقعی) تمایز روشنی قائل شد. بعد از جدا شدن راسل و جی.ای.مور از ایدهآلیست ها و با پیگیری ویتگنشتاین که شاگرد راسل بود، اثبات گرایی شکل گرفت و تا دهه 1920 میلادی، در اتریش، این جریان فکری ادامه داشت. طبق نظرات ایشان، فقط، معرفتی، معنادار و مطابق با واقع است که تحقیق پذیر تجربی باشند. به قول آگوست کنت، پدر پوزیتویسم، چون گزاره های متافیزیکی قابل تجربه حسی نیستند، فلذا غیر علمی بوده و مربوط به تاریخ هستند. این جریان فکری، توسط اعضای حلقه وین تأسیس شد و فلسفهای را که به وجود آوردند که پوزیتویسم منطقی نام نهاده شد.
دانِش عبارت است از مجموعه دانستنیهایی که بشر برای زندگی خود از آنها بهره میگیرد. در زمانهای قدیم دانش بشر محدود بود و گاهی حتی یک نفر میتوانست بیشتر دانش بشری را در حافظه خود جای دهد. اما به تدریج با رشد معلومات، دانستنیهای بشر طبقه بندی شدند و حوزههای مختلف و تخصصی دانش شکل گرفت.
واژهشناسی
از لحاظ لغوی باید بین دانش (Knowledge) و علم (Science) تفاوت قائل شد. از نظر رابطه منطقی میتوان گفت که دانش (معادل Knowledge در فلسفه و شناختشناسی حوزه ی زبان انگلیسی) مجموعه ی جامعتر و کلّیتری نسبت به علم (فقط معادل Science) بوده و علم میتواند به نحوی زیر مجموعه ی دانش به عنوان تمامی آگاهیهای انسانی تلقی شود.
در حوزه ی زبان فارسی، دانش یا علم دربرگیرنده ی تمامی گونهها و حوزههای شناخت و آگاهی در عامترین معنای خویش است.
در یک نگاه کلّی میتوان گونهها و حوزههای دانش بشری را به سه حوزه ی کلان تقسیم نمود: ۱- هنر، ۲- فلسفه، و ۳- علم. برای آشنایی با هر حوزه از دانش بشری فراگیری مفاهیم، مبانی و نظریههای رایج در آن حوزه از دانش ضروری است.
زوجیّت دانش
چنانچه دانش را دارای طبیعتی زوج و دوگونه در نظر بگیریم، هر دانشی هم از نوع سخت است (یعنی دانش قابل تعریف و نمایش)، و هم از نوع نرم (یعنی گونه غیر قابل ساختاردهی، بیان، و نمایش). تنها میزان و درجهٔ این اختلاط دوگونهاست که در دانشهای گوناگون با هم تفاوت پیدا میکند.
دادهها - اطلاعات - دانش
مفاهیم سه گانه ی دادهها، اطلاعات، و دانش، و نیز نسبتها و روابط آن سه با یکدیگر با ابهام و عدم شفافیت زیادی برای افراد گوناگون همراه است.
دادهها
نسبت به اطلاعات، و دانش، دادهها در بالاترین تراز تجرید قرار دارند. این بدان معناست که واژه دادهها بسیار کلی ست و هر چیزی را شامل میشود که داشته باشیم. برای دادهها بودن و دادهها خطاب شدن صفات یا خصوصیات زیادی لازم نیست.
مثال برای دادهها: شن، ماسه، ریگ، و خاک مخلوط با هم که از محل طبیعی آن برداشته شده، و با کامیون به ایستگاه شستشو و تفکیک حمل میشود.
اطلاعات
جهت تبدیل دادهها به اطلاعات باید تغییرات، پردازشها، و یا اصلاحاتی روی آنها صورت داده شود.
مثال برای اطلاعات: شن، ماسه، سیمان، تیرآهن، میلگرد (آرماتور)، لوله، رنگ، و گچ که به محل اجراء پروژه ساختمانی حمل گردیده و در محلهای جدا جدا به طور موقت انبار و نگهداری میشود. ودر انتظار تفکری است برای ساماندهی لازم درآنها
دانش
عبور و گذار از اطلاعات به دانش، محتاج اعمال تغییراتی از نوع آفرینش و خلق، ایجاد زندگی و منظورداری، و در کنار یکدیگر نهادن هدفدار قطعات پراکنده ی اطلاعات میباشد.
مثال برای دانش: خانه، بیمارستان، و یا کودکستانی که با اهداف، جهت گیریها، و منظورهای ویژه و آگاهانهای ساخته شده و مهیای انجام و ارائه همان وظایف میشود.
نمایش دانش
یکی از اصول بنیادین در زمینه ی وسیع و همهجاگیر هوش مصنوعی را نمایش دانش تشکیل میدهد. با پیدایش و تولد اینترنت در آخرین سالهای سده ی بیستم میلادی و اولین سالهای قرن جدید، نمایش دانش هم زندگی و حیاتی تازه یافتهاست، و در مقیاسی وسیع در میدانها و عرصههای علمی و فنی نوینی حضور و لزوم پیدا کردهاست.
ایدئولوژی
ایدئولوژی یا مرام (به انگلیسی: Ideology) ، مفهومی بسیار بحثانگیز و فرّار در علوم اجتماعی است. میتوان گفت ایدئولوژی به مجموعهای از باورها و ایدهها گفته میشود که به عنوان مرجعِ توجیهِ اعمال، رفتار و انتظاراتِ افراد عمل میکند. به طور دقیقتر، میتوان برداشتهای موجود از ایدئولوژی را در چهار دسته گنجانید:
۱. ایدئولوژی نوعی اندیشهٔ انحرافیِ کاذب و غیرواقعی است. برای مثال، «آگاهیِ» انسانها که در جامعهٔ سرمایهداری سوژه شمرده میشوند.
این تعبیر که از نظر شناخت شناسی منفی است، مشخصا از سوی مارکس و انگلس عنوان شدهاست
به بیان دیگر، بنا به این تعبیر، ایدئولوژی نوعی آگاهی کاذب و غیرواقعی است که انسانها بر اساس آن عمل میکنند و خود نمیدانند که این آگاهی دروغین است. در حقیقت آنان اینگونه میاندیشند که آگاهند در حال یکه آگاهی آنان توسط سرمایهداران به آنان بطور ناخودآگاه تزریق شدهاست و انسانها خود از آن بی خبرند.
۲. ایدئولوژی مجموعهای است از ایدهها، نظرات، اعتقادات و نگرشها: مانند جهانبینی یک طبقه یا گروه اجتماعی.
این تعبیر از نظر اجتماعی نسبی است. این دیدگاه بیشتر در نظریههای پسامارکسی نظیر مارکسیسم هگلی ِ گئورگ لوکاچ و نقد کارل مانهایم بر پیشداوریهای ماتریالیسم تاریخی حضور دارد.
۳. ایدئولوژی یک نظام فکری کم و بیش آگاهانهاست («ایدئولوژی نظری»).
این تعبیری محدود از ایدئولوژی است که دو مورد بالا را زیر پوشش میگیرد. این تعبیر تا دهه ۱۹۶۰ میلادی برداشت غالب از مقوله ایدئولوژی در بحثهای فلسفی و سیاسی بود.
در این تعریف، ایدئولوژی نظامی است از باورها که قسمتی از آن به صورت آگاهانه توسط فرد انتخاب میشود و قسمتی از آن به صورت ناخودآگاه در اجتماع توسط فرد کسب میشود.
۴. ایدئولوژی رسانهٔ کمابیش ناآگاهانهٔ رفتارهای مرسوم محسوب میشود («ایدئولوژی عملی»).
این تعریفی مبسوط است که توسط مارکس مطرح شدهاست و بعدها آنتونیو گرامشی و لویی آلتوسر آن را توسعه دادهاند. این برداشت، از دههٔ ۶۰ به بعد مقبولتر بودهاست.
این تعریف ادامه تعریف مارکسیستی از ایدئولوژی است با این تفاوت که ایدئولوژی را آگاهی کاملا کاذب نمیداند بلکه قسمتی از آن را که ناآگاهانهاست را مسئول قسمتی از عملکرد انسانها در جامعه میداند.
این تعبیرهای متفاوت که از ایدئولوژی شدهاست از نظر دستگاههای معرفتشناسانهٔ ایدئولوژی، شمولِ جامعه شناسانهٔ آن، کارکرد، صورت سیاسی، استلزامات ایدئولوژی، و ویژگی ذهنی-روانشناسانه یا عینی-اجتماعی آن با هم تفاوت دارند.
تئون وندایک زبانشناس انتقادی برجسته هلندی تحقیقات زیادی راجع به مفهوم ایدئولوژی داشتهاست. وی معتقد است که ایدئولوزی بعنوان نظامی از باورها تعاریف گوناگونی را داشتهاست اما آنچه در تمامی این تعاریف مشترک است این است که ایدئولوژی در حافظهٔ جمعی افراد قرار میگیرد و در نتیجه ایدئولوژی جنبهای شناختی و روانی دارد.
تاریخچه
واژه ایدئولوژی نخستین بار توسط آنتوان دو تراسی فیلسوف و اشرافزاده فرانسوی دوران روشنگری به کار رفت
قانون
قانون مجموعهای از دستورالعمل هاست که از سوی مجموعهای از موسسات به اجرا گذاشته میشود و به عنوان میانجی در پیوندهای اجتماعی بین مردم عمل میکند. قانون معرب کلمه یونانی canon است که به فرانسه loi و به انگلیسی law ترجمه میشود. قانون به عنوان پی و ستونهای یک جامعه پویا و مردم سالار است. مفهوم عامتری نیز نسبت به قانون وجود دارد. به عبارت دیگر هر چیزی که تنظیم کننده رفتار انسان باشد، قانون نام دارد. این قانون میتواند قوانین فیزیکی باشد که بر انسان تأثیر دارد یا قوانین اخلاقی و یا قانونی باشد که دولت یا قدرت فراتر یک کشور آن را به شیوه خاص و در جایگاه خاصی وضع نموده است. (مارک تبیت، فلسفه حقوق)
خاستگاه قانون
بشر بدوی برای هزاران سال در نبود قوانین مدون، روابط سیاسی و اجتماعی خود را با نگاهی عرفی تنظیم مینمود. نخستین پیشرفت اجتماعی وسنگ بنای تمدن امروزین را میبایست به کاربردن قوانین مدون به جای سلیقههای شخصی، اجتماعی وعرفی در روابط میان آدمیان دانست. هر قانونی، لاجرم دارای خاستگاهی است که هویت آن را مشخص میکند و مسیر رفت آن را گرا میدهد. این خاستگاه متاثر از پایگاههای فکری مختلفی است که دوشکل عمده آن را کتاب مهندسی سیاست، خاستگاه ماده و معنا بیان میکند.
ابعاد قانون
قانون که یک معیار و سنجه برای محک درستی یا نادرستی یک موضوع یا یک رفتار به حساب میآید؛ در عقبه خود مراحلی را طی نموده است که به صورت یک میزان و ابزار آماده در آید و نیز در خود دارای یک هندسه خاص برای عمل است.
مثلث قانون
حسن امرائی در کتاب مهندسی سیاست، قانون را دارای شکل مثلثی میداند و از ان به "مثلث قانون" یاد میکند.
با نظر در قانون، آنچه به ذهن خطور میکند، عبور قانون از سه مرحله ی، تولید (تصویب)، اجرا و قضاوت است. قانون شکلی از عمل است که پس از اجرا، نتیجهای از آن انتظار میرود
حاکمیت قانون
دوران طولانی زندگی بشر همواره دستخوش تغییرات در گرایش به قانون بوده است. در برخی نظرات سیاسی حاکمان بالاتر از قانون قرار داشتند چنانکه افلاطون برای مثال فلاسفه را در شهر فرضی خود بالاتر از قانون میدانست و یا ژان بدن نه دقیقاً بلکه در برداشت غالب چنین نظری داشت. اما دوران درازی از تاریخ بشریت، حاکمان و قانون در یک ردیف قرار داشتند ــ قانون به سادگی چیزی بود که حاکم میخواست.(این امر به مکتب اثباتی حقوق معروف است که برخی آغازگر آن را در دوران جدید هابز میدانند) لیکن در گرایش سوم و مدرن تر حاکم در بند قانون بود. نخستین گام در جهت فاصله گرفتن از استبداد حاکمان، نظر حاکمیت به وسیله قانون بود که مفهوم پایینتر بودن حاکم از قانون و الزام او برای حاکمیت از راههای قانونی را شامل میشد. حکومتهای مردم سالار با ایجاد حاکمیت قانون، در این راه فراتر رفتند. هرچند هیچ جامعهای بدون مشکل نیست، اما حاکمیت قانون از حقوق سیاسی، اجتماعی و اقتصادی حمایت میکند.
نکته حایز اهمیت در اینجا منشا قانون است. قانون حسب گرایشها مختلف منشا گوناگون دارد. برای مثال چنانکه بیان شد اثباتیون بر آنند که قانون اراده حاکم است و چیزی والاتر از آن نیست. هر چه حاکم بخواهد قانون است و لازمالاجرا. اما طرفداران مکتب حقوق طبیعی بر آنند که یکسری حقوق لاینفک برای انسان به واسطه انسان بودنش وجود دارد که بر تمامی حکام حاکم است و وطیفه اصلی حاکم کشف این مقررات و اجرای آن است. در دوران معاصر اثر این نطر را در ایجاد حقوق بشر جهانی میتوان یافت یعنی حداقل قواعدی که انسان امروزی به واسطه بشر بودنش دارد مانندآنکه شهروندان باید از بازداشت خودسرانه و تفتیش بی دلیل منازل یا مصادره اموالشان در امان باشند. شهروندان متهم به جنایت، سزاوار محاکمه سریع و علنی هستند و حق دارند که با شاکیانشان مخالفت یا از ایشان سوال نمایند. اگر این افراد محکوم شوند، مجازات بی رحمانه و غیر معمول برای آنان در نظر گرفته نمیشود. شهروندان را نمیتوان به اجبار وادار به شهادت بر ضد خودشان نمود. این اصل، از شهروندان در برابر اعمال فشار، سوء استفاده یا شکنجه حمایت میکند و اقدام پلیس را به چنین رفتارهایی به شدت کاهش میدهد.
حاکمیت قانون دارای یک معنای عام است و یک معنای خاص. در معنای عام، یعنی وجود نظم در کشور؛ به عبارت دیگر، وقتی افراد جامعه به گونهای مشابه و با رعایت هنجارهای مشترک رفتار نمایند، به معنای آن است که قانون حاکم است. در معنای مضیق تر به معنای اجرای قوانین موضوعه و قوانینی که مجلس و مقامات صالح کشور وضع کردهاند، به نحوه درست و در راستای اجرای هدف آن قانون. در عمل، حاکمیت قانون بدان معنا است که هیچ فردی، چه رییس جمهور و چه یک فرد عادی از قانون بالاتر نیست. حکومتهای مردم سالار، قدرت را از طریق قانون به کار میبندند و خود ملزم به اطاعت از آن هستند. قوانین باید در جهت خواستههای مردم و نه هوس شاهان، زورگویان، مقامات نظامی، رهبران مذهبی یا احزاب خود گماشته باشد. مردم در حکومتهای مردم سالار مشتاق پیروی از قانون هستند، چرا که از قواعد و دستورهای خودشان اطاعت میکنند. هنگامی که قانون توسط مردمی گذاشته میشود که باید از آن اطاعت کنند به نطر میرسد عدالت به بهترین نحو ممکن برقرار میشود. میزان آزادی یک جامعه را میتوان با درصد جمعیتی که زیر حاکمیت قانون هستند، سنجید. برای مثال در انگلستان حتی ملکه نیز خود را فرا تر از قانون نمیبیند و برای به کرسی نشاندن حرف خود به دنبال راهکارهای قانونی میگردد. برای حاکمیت قانون، یک دستگاه قدرتمند و مستقل قضایی لازم است که دارای اختیار، اقتدار، دارایی و اعتبار لازم جهت زیر سوال بردن مقامات حکومتی و حتی سران عالی رتبه در برابر قوانین و دستورهای مملکتی باشد. (لذا اهمیت تفکیک قوا که یادگار برجسته منتسکیو میباشد در این جا مشخص میشود.) از این رو قضات باید بسیار تعلیم دیده، متبحر، مستقل و بی طرف و البته هنرمندانی ماهر باشند. هنر قاضی در نحوه تفسیر درست قوانین و اجرای مناسب آن نمایان خواهد شد. البته آنان برای انجام وظیفه ضروری شان در نظام قانونی و قضایی باید به اصول مردم سالاری پایبند باشند. قوانین حکومت مردم سالار ممکن است سرچشمههای گوناگونی از قبیل: قانونهای اساسی مکتوب، مصوبات و قواعد، تعالیم مذهبی و اخلاقی و آداب و رسوم فرهنگی داشته باشند. قوانین، بدون در نظر گرفتن منشا هایشان باید برای حفاظت از حقوق و آزادیهای مردم پیش بینیهای لازم را به عمل آورند:
از آن جا که شرط قانون، حمایت یکسان از همگان است، نمیتواند تنها برای یک فرد یا گروه قابل اجرا باشد.
رابطهٔ قانون با عرف
در یک سخن کلیدی میتوان چنین گفت که عرف میتواند توسط قانون منسوخ یا پذیرفته گردد. عرف لازم الاجرا نیست اما قانون لازم الاجراست. بنابراین تردیدی نیست که قانون میتواند اهمیت ونقشی به مراتب بالاتر از عرف را دارا باشد. اگر عرف را مهم تر وبالاتر از قانون بدانیم، درحقیقت جامعه را منجنیق وار به دوران بدویت خویش پرتاب کردهایم، زیرا دراین صورت نیازی به قوه مقننهای زیر نام مجلس ودیگر شوراهای مشورتی نخواهد بود. با فراز دانستن عرف نسبت به قانون میتوان جامعه را بدون نیاز به دستگاه قانون گزاری وبا شیوههای کهن عرفی اداره نمود والبته دستاورد دهشتناک آن را نیز گواه بود. نتایج پایین آوردن شأن وجایگاه قانون دربرابر عرف، جامعه را در دراز مدت دچار گسست و هرج ومرج خواهد نمود، و درجامعهای که نسبت به این گونه سخنان واکنش شایسته وبایستهای ابراز نشود، اندک اندک، عرف جای قانون را خواهد گرفت.
اخلاق
علم اخلاق شاخهای از علوم انسانی∗ است که موضوع آن شناخت مصادیق ارزش ها و بیانگر راه های کسب فضائل و ترک رذائل اخلاقی است. در فلسفه اخلاق دربارهٔ خوب یا بد بودن یک امر چند گرایش وجود دارد. یک گرایش تنها در صورتی یک امر را خوب میداند که نتیجه(ها)یی دلخواه به همراه داشته باشد(نتیجه گرایی/پیامدگرایی/غایت گروی) اما گرایشی دیگر بدون رد نتیجههای دلخواه خوب بودن یک امر را ذاتی میداند (وظیفه گرایی). برخی از ادیان گرایش دوم در اخلاق را پذیرفته و ادعا می نمایند. در اخلاق دینمدار این نتیجهها ممکن است در جهان دیگر که فرامادی است نیز اتفاق بیافتند اما در اخلاق نا-دینمدار رخداد نتیجههای دلخواه برای مثلا جامعهٔ انسانی تنها در جهان مادی مد نظر است. در این اخلاق ریز الگوهای اخلاقی و اینکه چه اموری نتیجههایی دلخواه برای مثلا جامعهٔ انسانی دارند، ممکن است با اجماع روانشناسان و جامعهشناسان برجسته تعیین شود نه متولیان دین.
واژهشناسی
اخلاقیات در دو زمینه به کار می روند،اوّل: تمییز فردی (خوب از بد) و دوم: روشهای رفتاری که گاه به عنوان «عرف رفتاری» نهادینه شده در یک گروه فرهنگی، مذهبی، اجتماعی یا فلسفی شناخته می شود. اخلاقیات فردی با اهداف درست یا غلط، انگیزهها یا اعمال تعریف و تمییز داده می شوند؛ اهدافی که آموخته شده اند، ایجاد شده اند و یا از طرف اشخاصی که در گروه هستند، توسعه یافته اند.
در زبان فرانسه واژه اخلاقیات به معنای آداب و رسوم نیز به کار می رود. تعریف فرهنگ لاروس (le Petit Larousse) از اخلاقیات:
Morale به لاتین (mores, mœurs):
مجموعه قوانین کردار و ارزش هایی که در یک جامعه به عنوان هنجار شناخته می شود.
تئوری اهداف غایی کردار انسان
اهداف و نتایجه گیری عملی یک داستان
دکترین خوشبختی انسانها و روشهای رسیدن به این هدف
مجموعه خاصی از قوانین رفتاری
همچنین فرهنگ فرانسه روبر (Le Petit Robert) اینگونه تعرف شده است: اخلاقیات: علم خوبی و بدی، اصول رفتار؛ تئوری رفتار انسانی به مثابه تکالیفی برای رسیدن به خوبی.
علم اخلاقیات، مجموعه اشکال مختلف خُلق و خوی یک شخص، تعریف کننده یک رفتار. اخلاقیات اغلب به یک سنت آرمانی وابسته است (مدل کانتی) که بین چیزی که هست و چیزی که باید باشد، تمایز ایجاد می کند، در حالیکه آداب و رسوم وابسته به یک سنت مادی گرا است (مدل اسپینوزی) که تنها به دنبال پیشبرد واقعیتهای موجود برای دستیابی به خوشبختی همگانی، از طریق رفتار منطقی است.
از دیدگاه درسترفتاری (déontologie)، اخلاقیات در مورد نظام تکالیفی که باید در یک حرفه انجام شود، بحث می شود.
از دیدگاه زبان عامی و فنی اخلاق به سه معنی به کار میرود∗
خُلق یعنی خوی، طبع، سجیه، عادت∗، و جمع آن اخلاق است.
صفت اخلاقی: عامل انجام یک عمل اخلاقی در شرایط خاص، به طور ناخودآگاه و شرطی∗ مثل بخشندگی و دروغگویی
عمل اخلاقی: آن نوع عمل که بتوان در مورد خوب یا بد بودن آن قضاوت کرد. میتواند آگاهانه یا بی اختیار و عادتی(در اثر یک خلق) باشد . مثل یک بار بخشیدن و دروغ گفتن و ...
تاریخ
یکی از اولین کتابهایی که مستقلاً به علم اخلاق پرداخته است کتاب اخلاق نیکوماخوس اثر ارسطو است.
ارتباط اخلاق با علوم دیگر
جایگاه اخلاق در نقشهٔ علم، در انتهاست
دسته بندی علوم توسّط خواجه نصیر الدین طوسی در آغاز کتاب اخلاق ناصری، جایگاه علم اخلاق را در بین سایر علوم چنین آورده:
علومی که به شناخت موجودات میپردازند
نظری: وجود موضوع آنها وابسته به حرکت ارادی انسان است.
ما بعد الطبیعه: موضوعشان مجرد از ماده
ریاضی
۴ قسم
طبیعی
۸ قسم
عملی: وجود موضوع آنها مستقل از حرکت ارادی انسان است «این علوم دانش به مصالح حرکات ارادی و افعال صناعی انسان هستند، به گونهای که احوال آنها را سازمان دهند و آنان را به کمال شایسته شان برساند.»
تهذیب اخلاق: در مورد امور فردی بحث میکند
تدبیر منزل: مربوط به گروه کوچکی که
سیاست مدن: مربوط به جمعی است که در شهر، مملکت و مانند آن زندگی میکنند
وابستگی
علم اخلاق مبادی اش را از علوم منطق، مابعدالطّبیعه(یعنی فلسفه) برای مبادی هستی شناختی، و علمالنّفس(انسان شناسی) و روانشناسی میگیرد. شاخهای از اخلاق که عهده دار تامین مبادی اخلاق است فرا اخلاق نام دارد. لذا فرا اخلاق یک علم درجه دوم است. یعنی چون بر اساس علم منطق علوم را باید بر حسب موضوع شان و نه محمول شان دسته بندی نمود؛ و موضوع فرااخلاق در علوم دیگر است؛ فرا اخلاق یک علم یا شاخهای از آن نیست.
پیش درآمدی
علم اخلاق در فراهم آوردن مبادی علم حقوق و سیاست و تدبیر مُدُن نقش دارد. ارسطو، کتاب اخلاق نیکوماخوس اش را به عنوان مقدّمهای برای کتاب سیاست مُدُنش نوشته
علم اخلاق بعضی از مبادی دو علم تدبیر منزل و سیاست مدن را نیز تأمین میکند.
شاخههای اخلاق
اخلاق به سه شاخهٔ کاملاً مجزا تقسیم میشود∗:
فلسفه اخلاق که شاخهای از فلسفه∗ است و وظیفهٔ آن پاسخ به پرسش هایی از این قبیل بعنوان پایهٔ اخلاق نظری ست:
خوب و بد یعنی چه؟
ماهیت و حقیقت∗ مفاهیم اخلاقی چیست؟
قضایا∗ی اخلاق اخباری اند یا انشایی∗؟
مسائل اخلاقی جهانی و جاودانه (مطلق) اند، یا سرزمینی و موقّت (نسبی)؟
معیار کلی خوبی و بدی یک صفت یا رفتار اخلاقی چیست؟
شرایط و حوزههای مسئولیت اخلاقی چیست؟
اخلاق نظری که وظیفهٔ آن مطالعهٔ صفات و اعمال اخلاقی و پاسخ به انتظاراتی است از قبیل:
شناسایی، دسته بندی و تعریف صفات و اعمال اخلاقی در حوزهٔ عمومی
شناخت ریشهها و پیامدهای آنها
قضاوت در مورد خوبی یا بدی صفات کلان (صفاتی که محدود به حوزهٔ خاصی از زندگی نیستند). این قسمت از اخلاق یک فن یا روش یا قانون یا باید و نباید است، نه یک علم. یعنی مربوط به آنچه باید، نه آنچه هست.
شناسایی حوزههای خاص اخلاق∗.
دادن قدرت استدلال در مورد خوبی یا بدی اعمال و صفات اخلاقی در حوزههای خاص به آموزنده.
اخلاق عملی یا تربیت اخلاقی∗ فنی ست برای رسیدن از وضعیت مطلوب ناموجود به وضعیّت موجود مطلوب در اخلاق. از این نظر اخلاق اساس معنویت است؛ و انسانی که اخلاقی تر است، معنوی تر نیز هست∗. همچنین این قسم از اخلاق یک فن است. از مهمترین مسائل مطرح در این حوزه میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
شناخت و استفاده از مبادی رفتار
مبادی رفتار از نظر علمای پیشین از این قرار است: تصور + تصدیق∗ به فایده + شوق موءکد.
روان شناسان معصر ترکیب مشابه دیگری را پیش رو نهادهاند: شناخت + انگیزش + توان عملی.
روش ایجاد و از بین بردن صفات اخلاقی
«روان» در اکثر منابع، معادل واژهٔ عربی «روح» گرفته شده است؛ لذا همانند معادل انگلیسیاش، واژه روانشناسی در زبان فارسی نیز کلمهای ناقص برای تعریف این علم است. به نظر میرسد عبارت عربیِ «نفس ناطقه» مناسبترین کلمه برای مشخص کردن موضوع علم روانشناسی باشد.
از آنجا که جزء «شناس» در «روانشناسی»، صفت فاعلی است، این کلمه الزاماً جدا و با فاصلهٔ مجازی نوشته میشود.
تعریف
روانشناسی طی تاریخچهٔ کوتاه خود به گونههای متفاوتی تعریف شدهاست. اولین دسته از روانشناسان حوزه کار خود را مطالعه فعالیت ذهنی میدانستند. با توسعه رفتارگرایی در آغاز قرن حاضر و تأکید آن بر مطالعه انحصاری پدیدههای قابل اندازهگیری عینی، روانشناسی به عنوان بررسی رفتار تعریف شد.
این تعریف معمولاً هم شامل مطالعه رفتار حیوانها بود و هم رفتار آدمیان، با این فرضها که: ۱-اطلاعات حاصل از آزمایش با حیوانها قابل تعمیم به آدمیان است. ۲-رفتار حیوانها فی نفسه شایان توجهاست. از سال ۱۹۳۰ تا ۱۹۶۰ در بسیاری از کتابها درسی روانشناسی همین تعریف ارائه میشد. اما با توسعه روانشناسی پدیدارشناختی و روانشناسیشناختی بار دیگر به تعریف قبلی رسیدهایم و در حال حاضر در تعاریف روانشناسی هم به رفتار اشاره میشود و هم به فرایندهای ذهنی. از نظر ما روانشناسی را میتوانیم چنین تعریف کنیم: مطالعه علمی رفتار و فرایندهای روانی. این تعریف هم توجه روانشناسی را به مطالعه عینی رفتار قابل مشاهده نمایان میسازد و هم به فهم و درک فرایندهای ذهنی که مستقیماً قابل مشاهده نیست و بر اساس دادههای رفتاری و عصب-زیستشناختی قابل استنباط است، عنایت دارد.
تاریخچه
میتوان گفت پیشینه روانشناسی از تمام نظامهای علمی موجود قدمت بیشتری دارد. ریشههای آن را میتوان تا سده چهارم و پنجم پیش از میلاد با دانشمندانی چون افلاطون و ارسطو دنبال نمود. ولی به قول هرمن ابینگهوس، قرن ۱۹، ”روانشناسی پیشینهای دراز اما تاریخچهای کوتاه دارد (شولتز و شولتز، ۱۳۷۲، ص ۱۸). یک فیلسوف تحصیل کرده آلمانی بنام رادولف گوسلنیوس ابداع کننده اصطلاح «روانشناسی» است (۱۹۵۰). تا حدود اواخر سده نوزدهم، روانشناسی به عنوان شاخهای از علم فلسفه شناخته میشد. و همچنین به عنوان یک کیش در برخی فرهنگها در نظر گرفته میشد که شامل تهاجم افکار و نابودی یگانگی درونی میگردید.
دوره ساختارگرایی
ساختارگرایی اشاره به «تئوری آگاهی» دارد که توسط ویلهلم وونت مطرح شد. در سال ۱۸۷۹ شخصی بنام ویلهلم وونت (که به پدر روانشناسی آزمایشی نیز معروف است) اقدام به تأسیس یک آزمایشگاه در دانشگاه شهر لایپزیک آلمان نمود که تمرکز اصلی آن بر مطالعات روانشناسی قرار داشت. ویلهلم وونت خودش یک ساختارگرا نبود اما از شاگردان وی و فردی بنام ادوارد بردفورد تیچنر که یکی از نخستین روانشناسان آمریکا شد، از فعالان رویکرد ساختارگرا در برابر رویکرد کارکردگرایی بود. مطالعات ویلهلم وونت بر شکست ساختار جز به جز فرایندهای ذهنی متمرکز بود.
دوره کارکردگرایی
در مجموع رویکرد کارکردگرایی در مقابل رویکرد ساختارگرایی شکل گرفت. این رویکرد به شدت تحت تاثیر کار و مطالعات فیلسوف، دانشمند و روانشناس آمریکایی بنام ویلیام جیمز استوار بود. وی باور داشت که علم روانشناسی میبایست ارزش کاربردی داشته باشد و دریابد که ذهن چطور میتواند به منفعت فرد عمل کند. در سال ۱۸۹۰ ویلیام جیمز درکتاب خود با نام «اصول روانشناسی» به بسیاری از پرسشهای مطرح شده در باب بنیادهای روانشناسی که تا سالها بعد توسط روانشناسان مطرح میشدند، پاسخ داد. از دیگر محققان مکتب کارکردگرایی میتوان به جان دیویی و هاروی کار اشاره کرد. همچنین میبایست به دانشمند آلمانی بنام هرمان ابینگ هاوس اشاره کرد. فردی که پیشرو انجام آزمایشاتی درباره حافظه بود. وی در این مطالعات که در دانشگاه برلینانجام میگرفت، مدل روش تحقیق کمی درباره یادگیری و فراموشی را ارائه کرد. در همین زمان دانشمند روسی با نام ایوان پاولف (شخصی که مبتکر فرایند یادگیری شرطی شدن کلاسیک است) نیز آزمایشات خود را بر روی سگها انجام میداد که بعدها بعنوان مفهوم شرطی شدن کلاسیک از آن یاد شد. اما در سالهای ابتدایی دهه ۱۹۵۰ میلادی تمامی تکنیکهای بکار گرفته شده و توسعه یافته شده توسط ویلهلم وونت، ویلیام جیمز، جان دیویی، هرمان ابینگ هاوس و بقیه این دسته از دانشمندان- تخت عنوان روانشناسی آزمایشی- که به شدت به دستههای اطلاعات ذهنی و پردازش آنها مربوط میشدند، شاخهای از مباحث مربوط به روانشناسی شناختی شده بودند.
دوره روانکاوی
از حدود دهه ۱۸۹۰ میلادی تا پایان عمرش در سال۱۹۳۹ زیگموند فروید که تحصیل کرده رشته عصبشناسی بوده و آموزش رسمی در خصوص روانشناسی ندیده بود، روش روانکاوی را پایه گزاری و مورد استفاده قرار داد که طی آن از روشی بنام تداعی آزاد استفاده میشد. شناخت فروید از ذهن به طور گسترده بر پایه روشهای تفسیری و درون نگری است. ولی تمرکز خاص آن بروی حل مشکلات روانپریشی و آسیبشناسی روانی قرار دارد. تئوریهای فروید بسیار مشهور گردیدند دلیل این معروفیت احتمالاً به خاطر درگیر بودن آن با موضوعاتی از قبیل جنسیت و سرکوب به عنوان جوانب عمومی توسعه روانشناسی میباشد. در آن زمان، این مسائل به صورت عمده به عنوان موضوعات ممنوعه در نظر گرفته میشدند. و فروید مبدلی فراهم آورد که بتوان راجع به این مسائل به طور باز در مجامع مبادی آداب بحث و گفتگو نمود. اگرچه در روانشناسی امروزی، تئوریهای فروید اساساً مورد توجه نیستند ولی کاربرد خاص او در تبدیل روانشناسی به موضوعی بالینی بسیار تاثیرگذار بود. فروید پایهگذار نگرش تحلیل خواب و رویا با هدف روان درمانی بود که بعدها این نوع از روان درمانی، به رویکرد روانکاوی (به انگلیسی: Psychoanalysis) مشهور شد.
دوره رفتارگرایی
به عنوان بخشی از عکسالعمل نسبت به طبیعت فردی و درون نگر روانشناسی و وابستگی انحصاری آن به جمعآوری مجدد تجارب مبهم و دوردست کودکی، مکتب رفتارگرایی بمنزله روش راهنمائی تئوری روانشناسی معروف گردید. روانشناسانی همچون جان بی. واتسون، ادوارد لی سرندایک و بی. اف. اسکینر به عنوان پیشتازان این مکتب بودند. رفتارگرایان اعتقاد داشتند که روانشناسی باید تبدیل به علم رفتارشناسی گردد و نه ذهن. آنها این نظر را که وضعیتهای درون ذهنی مانند اعتقادات، تمایلات یا اهداف را میتوان به صورت علمی مورد تحقیق قرار داد را رد نمودند. در سال (۱۹۱۳) واتسون در نوشتاری با نام «روانشناسی از دیدگاه رفتارگرا» اظهار داشت که روانشناسی رشتهای کاملاً تجربی از علوم طبیعی است، اشکال درونگرایی از اجزای لازم این روشها محسوب نمیگردند، و اینکه رفتارگرایان مرزی بین انسان و حیوان صفتی قائل نیستند.
رفتارگرایی در تمامی سالهای آغازین سده بیستم به عنوان مدل غالب روانشناسی مطرح بود. دلیل عمده این سرآمد بودن خلق و کاربرد موفق (نه حداقل از آنچه به نام تبلیغ) تئوریهای شرطی شدن به عنوان مدلهای علمی رفتار انسان بود. بههرحال، کمکم مشخص شد که علیرغم آنکه رفتارگرایی اکتشافات مهمی صورت داده بود ولی به عنوان یک تئوری راهنمای رفتار انسان نا کارآمد بهنظر میرسید. بازبینی کتاب"رفتار کلامی اثر اسکینر توسط نوام چامسکی (با هدف توضیح فرایند اکتساب زبان در یک چهار چوب رفتارگرایی) بهعنوان یکی از عوامل اصلی ختم کننده دوران رفتارگرایی بهشمار میآید.
چامسکی اثبات نمود که زبان را نمیتوان بهصورت انحصاری از طریق شرطی شدن آموخت؛ زیرا مردم قادرند جملاتی بی همتا در ساختار و معنا را بیان کنند که بتنهایی از طریق تجارب روزمره زندگی قابل تولید نیستند. این مباحث مؤید آنست که فرایندهای درونی ذهن که رفتارگرایان آنها را تحت عنوان توهم رد میکردند، واقعاً وجود دارند. به همین شکل، کار آلبرت باندورا نشان داد که کودکان قادرند یادگیری از طریق مشاهدات اجتماعی را بدون تغییر در رفتار علنی بیاموزند و بنابر این بیشتر بروی بازنمائیهای درونی حساب باز نمایند.
'روانشناسی بشر دوستانه' در سال ۱۹۵۰ بوجود آمد و بهعنوان عکسالعملی نسبت به مثبتگرایی و تحقیقات علمی ذهن بکار خود ادامه داد. تأکید این روانشناسی بر نظریه پدیدار شناختی تجارب انسانی بوده و در جستجوی فهم ابناء بشر و رفتار آنها از طریق انجام تحقیقات کیفی بر آمد. ریشههای تفکرات بشر دوستانه در اگزستانسیالیستها و فلسفه پدیدار شناختی بوده و بسیاری از روانشناسان بشری روش علمی را کاملاً رد نموده و اعتقاد داشتند که سعی در تبدیل تجارب انسان به واحدهای اندازهگیری باعث تخلیه کلیه معانی و ارتباطات او بهعنوان موجودی زنده خواهد گشت.
برخی دیگر از تئوریسینهای این مکتب فکری عبارتند از آبراهام مازلو مبتکر سلسله نیازهای انسانی، کارل راجرز مبتکر درمان مشتری مداری و فیتز پرلز مبتکر و بسط دهنده درمان گشتالت.
ظهور فناوری رایانهای نیز به پیشرفت استعاره عملکرد ذهنی به پردازش اطلاعات کمک نمود. این فناوری بههمراه تحقیقات علمی در زمینه مطالعه ذهن و همچنین اعتقاد به وضعیت داخلی ذهن به پیدایش روانشناسی شناختی بهعنوان مدل برجسته ذهن کمک نمود.
ارتباطات بین مغز و عملکرد دستگاه عصبی نیز متداول گردید. دلیل این رایج شدن قسمتی به آزمایشهای افرادی مانند چارلز شرینگتون و دونالد هب و قسمتی به مطالعات دانشمندان در خصوص جراحت مغزی (همچنین بخش روانشناسی شناختگرا را ببینید) برمی گشت. با توسعه فناوریهای اندازهگیری عملکرد مغز، روانشناسی اعصاب و علوم مربوط به اعصاب بخشهای فعال در روانشناسی امروزی گردیدند.
با درگیری علوم دیگر (از جمله فلسفه، دانش رایانه و علوم مربوط به اعصاب) جهت شناخت و فهم ذهن، چتری از علوم شناختی بهعنوان ابزار تمرکز تلاشها در مسیری سازنده تشکیل گردید.
بههرحال، بسیاری از روانشناسان از آنچه بهعنوان مدلهای «مکانیکی» ذهن انسان و طبیعت او مطرح بود، دلخوشی نداشتند. حلقه کامل افراد این دست، میتوان به روانشناسی تبدیل شخصیت و روانشناسی تحلیلی کارل یونگ اشاره نمود که در طلب برگشت روانشناسی به ریشههای روحانی خود بودند. دیگران مانند سرگئی موسکویکی و گرهارد داوین اعتقاد داشتند که رفتار و فکر در ذات خود الزاماً با هم تعامل داشته و در جستجوی قالب گذاری روانشناسی در قالب وسیعتر مطالعات علوم اجتماعی بودند که این علوم نیز در ارتباط مستقیم با مفهوم اجتماعی تجربه و رفتار هستند.
شاخصهای سلامت روان
اخیراً مشکلات سلامت روان بیشتر شده و یا اینکه بشر بیشتر به آن توجه کردهاست
رسیدن به آرامش و اطمینان و دوری از افسردگی و اضطراب از اساسیترین نیازهای سرشتین آدمی و از دیرباز جزو مسائل اساسی بشر بودهاست. همین مسئله موجب شده تا در ادیان و آیینهای کهن بشری، ضمن تشریح علل آرامش روحی و روانی، راهکارهایی برای پاسخ به این نیاز اساسی بشر ارائه شود. از طرف دیگر، بهداشت و سلامت روانی یکی از نیازهای اجتماعی نیز هست؛ چراکه عملکرد مطلوب جامعه مستلزم برخورداری از افرادی است که از نظر سلامت و بهداشت روانی در وضعیت مطلوبی قرار داشته باشند.
دورهای در روانشناسی
درمان شناختی-رفتاری یا CBT) Cognitive Behavior Therapy) از شهرتی فزاینده برخوردار شده و به عنوان یک روش درمانی موثر و بادوام برای درمان بسیاری از اختلالات شناخته شده است. درمان شناختی رفتاری یا رفتاری-شناختی هدفش کمک به کسانی است که با مشکلاتی مواجه شدهاند. بعد شناختی اشاره به فکر دارد. بعد رفتار شامل هر کاری است که انجام میدهید. درمان شناختی رفتاری بر این بعد متکی است که هر طور فکر کنید احساس کرده و رفتار میکنید. پس اگر سالم فکر کنید زندگی شادمانی خواهید داشت.
ذهن و مغز
روانشناسی تشریح کننده تلاشهای توصیف کننده هوشیاری، رفتار و تاثیرات متقابل اجتماعی میباشد. منظور ابتدائی روانشناسی تجربی توضیح تجربه و رفتار انسان به همان صورتی که رخ میدهد بود. در حدود بیست سال گذشته روانشناسی به بررسی ارتباط هوشیاری و مغز یا دستگاه عصبی پرداخت. هنوز مشخص نیست اینها به چه صورتهایی با هم در ارتباط هستند: آیا هوشیاری تعیین کننده وضعیت مغز است و یا وضعیت مغز تعیین کننده هوشیاریست و یا اینکه هر دو اینها روشهای خاص خود را دارند؟ احتمالاً برای فهم این ارتباطات میباید ابتدا با تعاریف «هوشیاری» و «وضعیت مغز» آشنا گردید – یا اینکه آیا هوشیاری نوعی «وهم و خیال» پیچیدهاست که هیچ ارتباطی با فرایندهای عصبی ندارد؟ فهم عملکرد مغز نیز بهصورتی فزاینده در تئوری و تمرین روانشناسی خصوصاً در بخشهایی مانند هوش مصنوعی، روانشناسی شناخت اعصاب و علوم شناختگرای اعصاب داخل شدهاست.
مکاتب فکری
بحث اکثر مکاتب فکری بر سر استفاده از یک مدل خاص بهعنوان تئوری راهنما بود که از طریق آن بتوان کلیه، یا اکثریت رفتارهای انسانی را توضیح داد. محبوبیت این مکاتب در طول زمان کم و زیاد میشدهاست. ممکن است برخی از روانشناسان تصور کنند که پیرو مکتب خاصی بوده و مابقی را رد نمودهاند، اگرچه اکثر افراد هر کدام از این مکاتب را روشی برای فهم ذهن و نه لزوماً تئوریهای انحصاری متقابل در نظر میگیرند.
حوزه و قلمرو روانشناسی
زمینه روانشناسی بسیار گسترده و شامل روشهای متفاوت مطالعه فرایندهای ذهنی و رفتاری میگردد. در زیر حوزههای اصلی بررسی و تحقیق روانشناسی به آگاهی میرسند. فهرست کامل و جامع عناوین زیر مجموعه و حوزههای علم روانشناسی را میتوانید در فهرست سر فصلهای روانشناسی و فهرست رشتههای علمی روانشناسی پیدا و ملاحظه نمائید.
روشهای تحقیقات
تحقیقات روانشناسی بر طبق استانداردهای روش علمی انجام و هم شامل کیفی کردارشناسی و هم وجوه آمار کمی گردیده تا به تولید و ارزیابی توضیحی فرضیات در ارتباط با پدیدههای روانشناسی بپردازد. در جائیکه تحقیقات اخلاقی و حالت توسعه در یک دامنه فرضی تحقیق مجاز انجام گردد، پژوهش از طریق پروتکلهای آزمایشیدنبال میشوند. تمایل روانشناسی به التقاطی بودن باعث اقتباس دانش علمی از دیگر رشتهها برای کمک به توضیح و درک پدیدههای روانشناسی گردید.
تحقیقات کمی روانشناسی باعث ایجاد طیفی وسیع از روشهای مشاهدهای شامل تحقیقات عمل، کردارشناسی، قوم نگاری، توضیحات آماری، ساختاری شده و بدون ساختار مصاحبهها و مشاهدات شرکتکنندگان گردید که منظور آن گردآوری اطلاعات غنی بدون غرض حاصل از آزمایشهای سنتی بود. ادامه تحقیقات عام روانشناسی انسانی با تحقیق در روشهای قوم نگار، تاریخی و تاریخنگار ادامه یافت.
تست جنبههای مختلف عملکرد روانشناسی زمینهای فوقالعاده از روانشناسی معاصر است. روان سنجی و روشهای آماری غالب شامل انواع معروف تستهای استاندارد شده و همچنین آنهایی که یطور اتفاقی به مقتضی وضعیت و آزمایش شکل گرفتهاند، میباشند.
تمرکز روانشناسان آکادمیک احتمالاً بهطور خالص بروی تحقیق و تئوری روانشناسی با هدف فهم بیشتر روانشناسانه در زمینهای مشخص قرار دارد، این در حافهرست که دیگر روانشناسان بروی روانشناسی کاربردی کار کرده تا چنین دانشی را برای سود آوری سریع و عملی گسترش دهند. بههرحال، این دیدگاهها بهطور متقابل انحصاری نبوده و بیشتر روانشناسان هم درگیر تحقیقات و هم در بکار بردن روانشناسی در مقاطع خاص کار خود مشغول بودهاند. در میان بسیاری از انواع رشتههای روانشناسی، هدف روانشناسی بالینی توسعه کاربرد دانش روانشناسان و تجارب پژوهشها و روشهای آزمایشها که آنها به ساخت و بکار بستن ادامه دادند و همچنین بکارگیری موضوعات روانشناسی انفرادی یا استفاده از روانشناسی جهت کمک به دیگران میباشد.
زمانیکه زمینه رغبت نیاز به آموزش خاص و دانش تخصصی خصوصاً در زمینههای کاربردی دارد، تداعیات روانشناسی بهطور عادی به ایجاد سازمانی حاکم جهت مدیریت نیازهای آموزشی میپردازد. به همین شکل، نیازمندیها احتمالاً در درجات دانشگاهی روانشناسی قرار دارند، طوری که دانش آموزان بتوانند به کسب علم کافی در زمینههای مختلف اقدام نمایند. در کل، زمینههای روانشناسی عملی که در آن روانشناسان درمان را به دیگران توصیه میکنند، همچنین نیاز به اعطای پروانه از سازمانهای منظم دولتی به روانشناسان نیز احساس میشود.
آزمایشهای کنترل شده
تحقیقات روانشناسی آزمایشی در داخل لابراتوار و تحت شرایط کنترل شده انجام میپذیرند. تلاش این متد تحقیقات تکیه انحصاری بر کاربرد روشهای علمی بر ابناء بشر برای فهم رفتار میباشد. نمونههای چنین معیارهای سنجش رفتاری شامل زمان عکسالعمل و انواع معیاریهای روان سنجی میگردد. آزمایشها جهت آزمودن یک فرضیه خاص انجام میپذیرند.
بهعنوان یک مثال روانشناسی آزمایشی، ممکن است ادراک مردم را در زمینه تنهای صدا بسنجد. خصوصاً، ممکن است سؤال زیر پرسیده شود: آیا برای مردم آسانتر نیست که بین یک جفت تن صدا تفاوت قائل شده و آنرا از دیگر اصوات بر مبنای تکرار آنها تشخیص دهند؟ برای پاسخ به این سؤال امکان عدم اثبات این فرضیه که کلیه اصوات صرفنظر از فرکانس آنها، بهطور یکسان قابل تشخیص هستند وجود دارد (همچنین بخش تست فرضیه برای توضیح اینکه چرا شخص بهجای اثبات فرضیه به عدم اثبات آن میپردازد، را ببینید.) جهت تست این فرضیه میباید یک شرکت کننده در یک اتاق نشانده شده و به یک سری اصوات گوش دهد. چنانچه شرکت کننده بخواهد نسبت به یک صوت عکسالعمل نشان دهد (مثلاً از طریق فشار دادن یک دکمه)،
در صورتیکه فکر کنند که تن آواها شامل دو صدای متفاوت بوده و یک عکسالعمل دیگر اگر فکر کنند که همان صدا را شنیدهاند. نسبت پاسخهای صحیح بهعنوان معیار سنجش اینکه آیا کلیه تنهای آواها بهصورت یکسان قابل تشخیص بوده یا خیر، بکار میرود. نتیجه این آزمایش بخصوص نشانگر بهتر تفاوت اصوات خاص بر پایه درگاه شنیداری انسان میباشد.
مطالعات همبستگی
یک مطالعه همبستگی از آمارها جهت تعیین اینکه اگر یک متغیر بههمراه متغیر دیگر مجدداً رخ میدهد یا خیر، استفاده مینماید. بهعنوان مثال، ممکن است یک شخص علاقه داشته باشد که بداند آیا سیگار کشیدن با احتمال ابتلا به سرطان ریه در ارتباط هست یا خیر. یک راه ساده پاسخ گفتن به این سؤال آنست که گروهی از افراد سیگاری را در نظر گرفته و نسبت آنهایی را که در یک مدت زمان مشخص به سرطان ریه مبتلا گشتهاند را برآورد نمائیم. در این مورد خاص، ممکن است نتیجه حاصله حاکی از همبستگی بالای این دو عامل با یکدیگر باشد. (قبلاً ثابت شدهاست که توتون اثرات زیانباری بر ریه انسان وارد میسازد). بههرحال، تنها بر پایه همین رابطه همبستگی، نمیتوان بهطور قاطع قضاوت نمود که کشیدن سیگار «علت» ابتلا به سرطان ریهاست. فقط میتوان گفت آنهایی که مستعد سرطان هستند بیشتر آنهایی هستند که سیگار نیز میکشند. جایگزین سوم آنست که یک متغیر دیگر باعث ایجاد هر دو وضعیت گردد. با مثال روشن نمودن این واقعیت که همبستگی بر علیت دلالت ندارد این مورد را به یکی از اصلیترین محدودیتهای مطالعات همبستگی تبدیل مینماید.
مطالعات طولی
مطالعات طولی نوعی روش تحقیق است که به مشاهده یک گروه در یک دوره زمانی مشخص میپردازد. بهعنوان مثال، ممکن است شخصی در نظر داشته باشد که پدیده اختلال در یک زبان مشخص (اس. ال. آی.) را از طریق مشاهده یک گروه از افراد تحت شرایطی خاص و در یک دوره زمانی مورد مطالعه قرار دهد. مزیت این روش آن است که میتوان چگونگی تاثیر گذاری یک وضعیت در افراد را طی مدت زمان طولانی مورد نظر قرار داد. ولی در هر صورت، از آنجا که نمیتوان تفاوتهای فردی اعضاء گروه را کنترل نمود، نتیجهگیری در باره کل گروه مشکل خواهد بود.
روشهای روانشناسی اعصاب
موضوع روانشناسی اعصاب هم بررسی افراد سالم و هم افراد بیمار که بهطور عام از جراحت مغزی یا بیماریهای ذهنی رنج میبرند، میباشد.
موضوع بررسی رشتههای روانشناسی اعصاب شناختگرا و پزشکی اعصاب و روان شناختگرا بیماریهای عصبی یا ذهنی از طریق تلاش در استنتاج تئوریهای عملکرد عادی ذهن و مغز میباشد. فعالیت این رشته بهطور عادی شامل مشاهده تفاوتهای موجود در زمینههای توانائی باقیمانده (که بنام «عملکرد عدم همکاری» شناخته میشود) است که میتواند پاسخی به این سؤال باشد که آیا توانائیها از عملکردهای جزئی تری تشکیل شده و یا توسط یک مکانیسم شناختگرای واحد کنترل میگردند.
در کل، تکنیکهای آزمایشهایی اغلب مورد استفاده قرار میگیرند که بر مطالعات روانشناسی اعصاب افراد سالم نیز صدق میکنند. این تکنیکها شامل آزمایشهای رفتاری، اسکن مغز یا تصویرسازی اعصاب از منظر عملکرد – برای بررسی فعالیت مغز در حین انجام عملی خاص، و تکنیکهایی مانند شبیهسازی مغناطیسی انتقال جمجمه، که بهصورتی مطمئن به تغییر عملکرد بخشهای کوچک مغز جهت بررسی اهمیت آنها در عملیات ذهنی میپردازد.
مدلسازی رایانهای
ابزاری است که اغلب در روانشناسی شناختگرا جهت شبیهسازی رفتاری خاص با استفاده از یک رایانه بکار میرود. این مدل مزیتهای زیادی دارد. نظر به اینکه رایانههای مدرن از سرعتی فوقالعاده بالا برخوردار هستند، بسیاری از فرایندهای شبیهسازی را میتوان در مدت اندک اجرا نمود که این خود توان آماری ما را به مقدار بسیار زیاد افزایش خواهد داد. همچنین با استفاده از مدلسازی، روانشناسان قادر به تجسم فرضیات در خصوص سازمان عملکردی وقایع ذهنی میگردند که این امر بهصورت مستقیم در انسان قابل رویت نیست.
انواع متعددی از مدلسازی در مطالعه رفتار مورد استفاده قرار میگیرد. پیوندگرایی از شبکههای عصبی جهت شبیهسازی مغز بهره میجوید. روش دیگر مدلسازی سمبلیک است که اشیاء ذهنی مختلف را با استفاده از متغیرها و قوانین به نمایش درمیآورد. انواع دیگر مدلسازی عبارتند از سیستمهای پویا و اتفاقی.
انتقاد
اگرچه جریان روانشناسی مدرن بهطور گسترده در مسیر تلاشهای علمی قرار دارد، ولیکن این مسیر سابقه مناقشات تاریخی دارد. زمینه برخی از انتقادات روانشناسی بر پایه اخلاقیات و فلسفه استوار گردیدهاست. برخی معتقدند روانشناسان با در مرکز قرار دادن ذهن انسان در آزمایشها و مطالعات آماری، بهشکل دهی ماهیت آنها پرداختهاند؛ زیرا این روشها با انسان بمانند اشیاء بیجان و چیزهایی که با آزمایش مورد بررسی قرار گرفته برخورد میکنند. گاهی اوقات روانشناسی بهعنوان ابزار از بین بردن خصایص انسانی، بی توجهی یا بیارزش کردن هر آنچه برای ابناء بشر لازم است، تلقی میگردد.
یک انتقاد مشترک از روانشناسی به نامتعادل بودن آن بهعنوان یک علم بر میگردد. نظر به اینکه تکیه بعضی از زمینههای روانشناسی بر روشهای تحقیقات «ضعیف» از قبیل زمینهیابی و پرسشنامه قرار دارد، برخی گفتهاند که این زمینههای روانشناسی بهاندازهای که خود روانشناسی ادعا میکند علمی نیستند. روشهایی از قبیل درونگرایی و تحلیل متخصص، که توسط برخی روانشناسان مورد بهرهبرداری قرار دارند، بهصورت باز با مسأله ذهنیت برخورد نموده و بر پایه مشاهده قرار دارند. در اینجا سؤال مطروحه آنست که آیا بایست روانشناسی را بهعنوان علم طبقهبندی نمود یا خیر زیرا عواملی مانند عینیت، اعتبار، جامدیت بهعنوان معیارهای کلیدی وجوب تجربه و علم به شمار میآیند. از این جهت برخی شاخههای روانشناسی دارای این معیارها نیستند. از سوی دیگر، استفاده گستردهتر از کنترلهای آماری و طراحیهای تحقیقات که بهصورت فزایندهای پیچیده میگردند، تحلیلها، روشهای آماری و همچنین عدم استفاده از روشهای مشکل دارتر مانند درونگرایی، حداقل در بخشهای روانشناسی دانشگاهها، باعث کاهش سطح انتقاد نسبت به آنچه درگذشته بود گردیدهاست.
برخی سؤال میکنند که آیا ذهن تابع تحقیقات کمی علمی خواهد شد. و برخی منتقدین نیز به طرح تنوع زیاد تئوریهای روانشناسی که مخالف سر سخت نحوه کارکرد ذهن هستند، پرداختند. انتقاد وارده شده دیگر بر روانشناسی مدرن بی اعتنائی آن به روحانیت و خود روح است.
همچنین انتقاداتی از سوی پژوهندگان تجربی روانشناسی در خصوص شکاف میان تحقیق و تمرینات بالینی در روانشناسی طرح گردیدهاست. یک روند جدید شامل رشد درمانهای غیر علمی مانند برنامه ریزی زبانشناختی عصبی، تولد مجدد و درمان آغازین میگردد که توسط برخی سازمانهای روان درمانی توسعه مییابند. سازمانهایی از قبیل مرکز بررسی علمی تمرینات سلامت ذهن برای افزایش سطح آگاهی و تحقیق در خصوص این رشته بوجود آمدهاند.
هنر
هنر مجموعهای از آثار یا فرآیندهای ساخت انسان است که در جهت اثرگذاری بر عواطف، احساسات و هوش انسانی و یا به منظور انتقال یک معنا یا مفهوم خلق میشوند.
از مهمترین رشتههای هنری میتوان به هنرهای تجسمی (نقاشی، طراحی، تندیسگری، عکاسی و چاپ)، هنرهای نمایشی (تئاتر و رقص)، موسیقی، ادبیات (شعر و داستان)، سینما و معماری اشاره کرد.
واژهشناسی
واژهٔ هنر در زبان سانسکریت، ترکیبی از دو کلمه سو به معنی نیک و نر یا نره به معنای زن و مرد است. در زبان اوستایی حروف "سین"به"ها" تبدیل شده و واژه هونر ایجاد گشته است که در زبان پهلوی یا فارسی میانه به شکل امروزی (هنر) درآمده است که به معنای انسان کامل و فرزانه است. بریتانیکا هنر را به عنوان« استفاده توانایی و تخیل در خلق آثار زیبا، محیطی و یا تجاربی که می توان با دیگران تقسیم شود» تعریف می کند.
در ادبیات ایران در دورهٔ اسلامی این معنا دوباره دگرگون شد، و هنر به معنای کمال، فضیلت، هوشیاری، فضل، تقوی، دانش و کیاست و... به کار رفت، که دارای بار معنایی عام بود:
به دشمن نمایم هنر هرچه هست/ز مردی و پیروزی و زور دست
چون غرض آمد هنر پوشیده شد/صد حجاب از دل به سوی دیده شد
هنرهای زیبا
تقسیمبندیهای هنر متنوع است؛ یکی از آنها در حالت کلی آثار هنری را به دو دستهٔ هنرهای زیبا و هنرهای کاربردی تقسیم میکند:
هنرهای کاربردی: منظور از هنرهای مفید هنرهایی است که نخست کارکرد و سودمندی آنها اهمیت دارد و هدف از خلقشان کاربردشان بودهاست. مانندxvjhnetyjh: طراحی خودرو، معماری، طراحی صنعتی.
هنرهای زیبا: منظور از هنرهای زیبا هنرهایی است که تنها به دلیل زیبا بودنشان خلق شدهاند. به عبارتی «نه به خاطر چیزی دیگر، بلکه به خاطر خودشان به وجود آمدهاند». مانند: نقاشی، مجسمهسازی، موسیقی، رقص.
واژه هنر امروزه در زبان فارسی در معنایی متفاوت از گذشته به کار میرود و بیشتر منظور از آن اشاره به نتیجه خلق انسانها در زمینه هنرهای زیبا است. معنای این واژه امروز معادلی برای واژه هنرهای زیبا در زبان انگلیسی است. به طور سنتی مجموعه هنرهای زیبا به ۷ دسته تقسیم میشوند:
موسیقی
هنرهای دستی: مجسمه سازی، شیشه گری، و ...
هنرهای ترسیمی: نقاشی، خطاطی، عکاسی و ...
ادبیات: شعر، داستان، نمایشنامه، فیلمنامه و نثر
معماری
رقص و حرکات نمایشی
هنرهای نمایشی: سینما، تئاتر و ...
وجوه مشترک آثار هنری عبارتاند از:
تخیل به عنوان مهمترین عامل در شکلگیری اثر هنری است
همه آثار هنری از عاطفه و احساس هنرمند سرچشمه میگیرند نه از تفکر منطقی و عقلانی او
چندمعنایی بودن و منشور مانندی، وجه اشتراک سوم تمام آثار هنری است.
این جنبه از خصایص آثار هنری، در واقع از دو ویژگی قبلی که برشمردیم، نتیجه میشود. بدین معنی که هر پدیدهای که عنصر اصلی سازنده آن تخیل و عاطفه باشد، بی شک نمیتواند معنایی منجمد و تک بعدی داشته باشد. از این روست که هر کس در برابر آثار هنری میایستد؛ دریافت و استنباط خاصی دارد. آثار هنری بسادگی میتوانند بیان کننده زیبایی حقیقی یا احساسات باشند. تغییری که هنر بر روح انسان میگذارد تغییری عمیق و ماندگار و طولانیتر است. در نتیجه هر گاه خواهان اثرگذاری ماندگار باشیم، میتوانیم از هر یک از رشتههای هنری به فراخور نیازمان بهره ببریم. همانطور که در روانشناسی این بحث به اثبات رسیدهاست، جهان از مجموعهای از افراد تشکیل شدهاست، پس اگر بخواهیم در سریعترین حالت بر تعداد زیادی از افراد تاثیرگذاری داشته باشیم میتوانیم از اسباب هنر استفاده کنیم، که هنر موسیقی و هنرهای نمایشی چون از طریق حس شنوایی و حس بینایی به سرعت درک میشوند، میتوانند توام با یکدیگر به سرعت و در بعد جهانی تاثیری ژرف، عمیق، ماندگار و طولانی در جوامع به وجود میآورند.
هنرهای صناعی
هنرهای صناعی یا سنتی، هنرها و صنایع ظریفهای هستند که در طول سدههای متمادی با حفظ ریشهها و سنتهای خود رشد کرده مراحل شکلگیری خود را گذرانده یا میگذرانند.
هنرهای سنتی ایران را میتوان به گروههای زیر تقسیم کرد:
۱. شعر و ادبیات
۲. موسیقی
۳. معماری و هنرهای وابسته
۴. نمایشهای سنتی و آیینی
۵. صنایع مستظرفه
صنایع مستظرفه
صنعت و صنایع مستظرفه مقیاسی برای سنجیدن درجهء تکامل معنوی و روحی یک ملت است. درین جهان میان هزاران محسوسات که ما در زیر نفوذ حواس پنجگانهء خود از وجود و چگونگی آنها باخبر میشویم بعضی چیزها هست که ما بیاختیار آنها را بیشتر دوست میداریم.روح ما و قلب ما مجذوب آنها میشود بدون آنکه از آنها یک فایدهء عملی و آنی برای ما حاصل گردد. مثلا وقتیکه در جلو یک پردهء نقاشی که ثمرهء قوای دماغی و روحی یک صنعتکار را نشان میدهد میایستیم ساعتها مشغول تماشای آن و غرق حیرت و تعجب میشویم.
که بجز موارد بالا همه آثار هنری را شامل میشود هنر مقدس همواره دو غايت بنيادى داشته است. اول زيبايى صورت عبادات و دومنگهبانى و حفاظت از آن. دومين مميزه هنر مقدس بدان حقيقت رجوع مىكند كه اسلامصرف زيبايى را مطلوب تلقى نكرده، بلكه زيبايى را با كمال مورد تامل قرار مىدهد. آنچه منشا نقوش پراكنده و مايه پراكندگى خاطر است در قلمرو هنر اسلامى نفى مىشود، از اينجا هرگونه آرايش زرين يا جامههاى فاخر در عبادات طرد مىگردند. به تعبير بوركهارت آداب دينى هنر الهى است از آنجا كه گونهاى جلوهگرى و سمبوليسم- در سطحى از شكلها و حالتهاى آدمى- براى جستجوى راهى به ماوراى همه مظاهر واعيان وجود است. در مسيحيت اين آداب نيايشى است- مانند عشاى ربانى و آدابخاص مسيحى- متضمن هنر مقدس يعنى معمارى و شمايل نگارى مسيحى كه ازبرجستهترين مظاهر هنر مسيحى هستند. با توجه به معناى ذاتى عبادات اسلامى، و هنرىكه به زيبا كردن آن متوجه است، در عالم اسلامى به گونهاى ديگر فيضان و انعكاس هنرىآداب دينى را مىبينيم، يعنى جدا از مفهوم شمايل نگارى در عبادات مسيحى كه درضمن نوعى هنر تلقى مىشود. معمولاً از عبارت هنرهای صناعی برای بیان آن بخش از صنایع دستی که بیش از فن به هنر وابستهاند استفاده میشود.
دانش
دانش یا معرفت، ساختاری است برای تولید و ساماندهی یافته ها درباره ی جهان طبیعت، در قالب توضیحات و پیشبینیهای آزمایششدنی. علم دانششناسی، با سه عنصر داده، اطلاعات و دانش سر و کار دارد. به عبارت دیگر، دانششناسی به بحث و بررسی پیرامون دانش و عناصر سازنده آن، یعنی داده و اطلاعات میپردازد.
در یونان باستان، سقراط، سپس افلاطون و پس از او، ارسطو؛ به مخالفت با آراء پیشینیان پرداخته و اصول و قواعدی را به منظور مقابله با مغالطات و برای درست اندیشیدن و سنجش استدلالها تدوین کردند.
مقارن با قرن پانزدهم میلادی، پژوهشگران در سراسر اروپا و خاورمیانه، قفسههای غبار گرفته ی ساختمانهای قدیمی را جستجو کردند و دستنوشتههای یونانی و رومی را پیدا کردند. در نتیجه، نوشتههای باقیمانده از نویسندگان کلاسیک از جمله افلاطون، سیسرو، سوفوکل و پلوتارک به دوران رنسانس رسید. مطالعه ی این آثار، دانش نو نام گرفت. در آن زمان، ضمن احیای علاقه به نوشتههای کلاسیک، به ارزشهای فردی نیز توجه شد. این گرایش، انسانگرایی نام گرفت. زیرا طرفداران آن، به جای موضوعات روحانی، بیش از هر چیز، مسایل انسانی را در نظر گرفتند.انسانگرایی نیز مثل رنسانس، از ایتالیا ظهور کرد.
در رنسانس، گالیله، فیزیک (علم طبیعت) را سکولار کرد و آن را از الهیات (علم فراطبیعت) مستقل دانست. از آن پس، تکیه گاه فیزیک، خرد انسان بود.گالیله میگفت :
حقیقت طبیعت همواره در برابر چشمان ماست. اما، برای فهم این حقیقت باید با زبان ریاضی آشنا بود. زبان این حقیقت، اشکال هندسی، یعنی دایره، بیضی، مثلث و امثالهم است.
پس از آن، جریان فکری اصالت عقل، تحت تأثیر افکار افلاطون، توسط ریاضیدان و فیلسوف فرانسوی، رنه دکارت که پدر فلسفه جدید لقب گرفته، به وجود آمد. دکارت، خرد بشری را به جای کتاب مقدس، سنت پاپ، کلیسا و فرمانروا قرار داد.دکارت، با این کار خویش، سوژه بزرگی آفرید. یکی دیگر از اندیشمندان این جریان فکری، لایبنیتز (۱۶۴۶ - ۱۷۱۶) فیلسوف، ریاضیدان و فیزیکدان آلمانی، میباشد که نخستین کسی بود که میان حقایق ضروری (منطقی) وحقایق حادث (واقعی) تمایز روشنی قائل شد. بعد از جدا شدن راسل و جی.ای.مور از ایدهآلیست ها و با پیگیری ویتگنشتاین که شاگرد راسل بود، اثبات گرایی شکل گرفت و تا دهه 1920 میلادی، در اتریش، این جریان فکری ادامه داشت. طبق نظرات ایشان، فقط، معرفتی، معنادار و مطابق با واقع است که تحقیق پذیر تجربی باشند. به قول آگوست کنت، پدر پوزیتویسم، چون گزاره های متافیزیکی قابل تجربه حسی نیستند، فلذا غیر علمی بوده و مربوط به تاریخ هستند. این جریان فکری، توسط اعضای حلقه وین تأسیس شد و فلسفهای را که به وجود آوردند که پوزیتویسم منطقی نام نهاده شد.
دانِش عبارت است از مجموعه دانستنیهایی که بشر برای زندگی خود از آنها بهره میگیرد. در زمانهای قدیم دانش بشر محدود بود و گاهی حتی یک نفر میتوانست بیشتر دانش بشری را در حافظه خود جای دهد. اما به تدریج با رشد معلومات، دانستنیهای بشر طبقه بندی شدند و حوزههای مختلف و تخصصی دانش شکل گرفت.
واژهشناسی
از لحاظ لغوی باید بین دانش (Knowledge) و علم (Science) تفاوت قائل شد. از نظر رابطه منطقی میتوان گفت که دانش (معادل Knowledge در فلسفه و شناختشناسی حوزه ی زبان انگلیسی) مجموعه ی جامعتر و کلّیتری نسبت به علم (فقط معادل Science) بوده و علم میتواند به نحوی زیر مجموعه ی دانش به عنوان تمامی آگاهیهای انسانی تلقی شود.
در حوزه ی زبان فارسی، دانش یا علم دربرگیرنده ی تمامی گونهها و حوزههای شناخت و آگاهی در عامترین معنای خویش است.
در یک نگاه کلّی میتوان گونهها و حوزههای دانش بشری را به سه حوزه ی کلان تقسیم نمود: ۱- هنر، ۲- فلسفه، و ۳- علم. برای آشنایی با هر حوزه از دانش بشری فراگیری مفاهیم، مبانی و نظریههای رایج در آن حوزه از دانش ضروری است.
زوجیّت دانش
چنانچه دانش را دارای طبیعتی زوج و دوگونه در نظر بگیریم، هر دانشی هم از نوع سخت است (یعنی دانش قابل تعریف و نمایش)، و هم از نوع نرم (یعنی گونه غیر قابل ساختاردهی، بیان، و نمایش). تنها میزان و درجهٔ این اختلاط دوگونهاست که در دانشهای گوناگون با هم تفاوت پیدا میکند.
دادهها - اطلاعات - دانش
مفاهیم سه گانه ی دادهها، اطلاعات، و دانش، و نیز نسبتها و روابط آن سه با یکدیگر با ابهام و عدم شفافیت زیادی برای افراد گوناگون همراه است.
دادهها
نسبت به اطلاعات، و دانش، دادهها در بالاترین تراز تجرید قرار دارند. این بدان معناست که واژه دادهها بسیار کلی ست و هر چیزی را شامل میشود که داشته باشیم. برای دادهها بودن و دادهها خطاب شدن صفات یا خصوصیات زیادی لازم نیست.
مثال برای دادهها: شن، ماسه، ریگ، و خاک مخلوط با هم که از محل طبیعی آن برداشته شده، و با کامیون به ایستگاه شستشو و تفکیک حمل میشود.
اطلاعات
جهت تبدیل دادهها به اطلاعات باید تغییرات، پردازشها، و یا اصلاحاتی روی آنها صورت داده شود.
مثال برای اطلاعات: شن، ماسه، سیمان، تیرآهن، میلگرد (آرماتور)، لوله، رنگ، و گچ که به محل اجراء پروژه ساختمانی حمل گردیده و در محلهای جدا جدا به طور موقت انبار و نگهداری میشود. ودر انتظار تفکری است برای ساماندهی لازم درآنها
دانش
عبور و گذار از اطلاعات به دانش، محتاج اعمال تغییراتی از نوع آفرینش و خلق، ایجاد زندگی و منظورداری، و در کنار یکدیگر نهادن هدفدار قطعات پراکنده ی اطلاعات میباشد.
مثال برای دانش: خانه، بیمارستان، و یا کودکستانی که با اهداف، جهت گیریها، و منظورهای ویژه و آگاهانهای ساخته شده و مهیای انجام و ارائه همان وظایف میشود.
نمایش دانش
یکی از اصول بنیادین در زمینه ی وسیع و همهجاگیر هوش مصنوعی را نمایش دانش تشکیل میدهد. با پیدایش و تولد اینترنت در آخرین سالهای سده ی بیستم میلادی و اولین سالهای قرن جدید، نمایش دانش هم زندگی و حیاتی تازه یافتهاست، و در مقیاسی وسیع در میدانها و عرصههای علمی و فنی نوینی حضور و لزوم پیدا کردهاست.
ایدئولوژی
ایدئولوژی یا مرام (به انگلیسی: Ideology) ، مفهومی بسیار بحثانگیز و فرّار در علوم اجتماعی است. میتوان گفت ایدئولوژی به مجموعهای از باورها و ایدهها گفته میشود که به عنوان مرجعِ توجیهِ اعمال، رفتار و انتظاراتِ افراد عمل میکند. به طور دقیقتر، میتوان برداشتهای موجود از ایدئولوژی را در چهار دسته گنجانید:
۱. ایدئولوژی نوعی اندیشهٔ انحرافیِ کاذب و غیرواقعی است. برای مثال، «آگاهیِ» انسانها که در جامعهٔ سرمایهداری سوژه شمرده میشوند.
این تعبیر که از نظر شناخت شناسی منفی است، مشخصا از سوی مارکس و انگلس عنوان شدهاست
به بیان دیگر، بنا به این تعبیر، ایدئولوژی نوعی آگاهی کاذب و غیرواقعی است که انسانها بر اساس آن عمل میکنند و خود نمیدانند که این آگاهی دروغین است. در حقیقت آنان اینگونه میاندیشند که آگاهند در حال یکه آگاهی آنان توسط سرمایهداران به آنان بطور ناخودآگاه تزریق شدهاست و انسانها خود از آن بی خبرند.
۲. ایدئولوژی مجموعهای است از ایدهها، نظرات، اعتقادات و نگرشها: مانند جهانبینی یک طبقه یا گروه اجتماعی.
این تعبیر از نظر اجتماعی نسبی است. این دیدگاه بیشتر در نظریههای پسامارکسی نظیر مارکسیسم هگلی ِ گئورگ لوکاچ و نقد کارل مانهایم بر پیشداوریهای ماتریالیسم تاریخی حضور دارد.
۳. ایدئولوژی یک نظام فکری کم و بیش آگاهانهاست («ایدئولوژی نظری»).
این تعبیری محدود از ایدئولوژی است که دو مورد بالا را زیر پوشش میگیرد. این تعبیر تا دهه ۱۹۶۰ میلادی برداشت غالب از مقوله ایدئولوژی در بحثهای فلسفی و سیاسی بود.
در این تعریف، ایدئولوژی نظامی است از باورها که قسمتی از آن به صورت آگاهانه توسط فرد انتخاب میشود و قسمتی از آن به صورت ناخودآگاه در اجتماع توسط فرد کسب میشود.
۴. ایدئولوژی رسانهٔ کمابیش ناآگاهانهٔ رفتارهای مرسوم محسوب میشود («ایدئولوژی عملی»).
این تعریفی مبسوط است که توسط مارکس مطرح شدهاست و بعدها آنتونیو گرامشی و لویی آلتوسر آن را توسعه دادهاند. این برداشت، از دههٔ ۶۰ به بعد مقبولتر بودهاست.
این تعریف ادامه تعریف مارکسیستی از ایدئولوژی است با این تفاوت که ایدئولوژی را آگاهی کاملا کاذب نمیداند بلکه قسمتی از آن را که ناآگاهانهاست را مسئول قسمتی از عملکرد انسانها در جامعه میداند.
این تعبیرهای متفاوت که از ایدئولوژی شدهاست از نظر دستگاههای معرفتشناسانهٔ ایدئولوژی، شمولِ جامعه شناسانهٔ آن، کارکرد، صورت سیاسی، استلزامات ایدئولوژی، و ویژگی ذهنی-روانشناسانه یا عینی-اجتماعی آن با هم تفاوت دارند.
تئون وندایک زبانشناس انتقادی برجسته هلندی تحقیقات زیادی راجع به مفهوم ایدئولوژی داشتهاست. وی معتقد است که ایدئولوزی بعنوان نظامی از باورها تعاریف گوناگونی را داشتهاست اما آنچه در تمامی این تعاریف مشترک است این است که ایدئولوژی در حافظهٔ جمعی افراد قرار میگیرد و در نتیجه ایدئولوژی جنبهای شناختی و روانی دارد.
تاریخچه
واژه ایدئولوژی نخستین بار توسط آنتوان دو تراسی فیلسوف و اشرافزاده فرانسوی دوران روشنگری به کار رفت
قانون
قانون مجموعهای از دستورالعمل هاست که از سوی مجموعهای از موسسات به اجرا گذاشته میشود و به عنوان میانجی در پیوندهای اجتماعی بین مردم عمل میکند. قانون معرب کلمه یونانی canon است که به فرانسه loi و به انگلیسی law ترجمه میشود. قانون به عنوان پی و ستونهای یک جامعه پویا و مردم سالار است. مفهوم عامتری نیز نسبت به قانون وجود دارد. به عبارت دیگر هر چیزی که تنظیم کننده رفتار انسان باشد، قانون نام دارد. این قانون میتواند قوانین فیزیکی باشد که بر انسان تأثیر دارد یا قوانین اخلاقی و یا قانونی باشد که دولت یا قدرت فراتر یک کشور آن را به شیوه خاص و در جایگاه خاصی وضع نموده است. (مارک تبیت، فلسفه حقوق)
خاستگاه قانون
بشر بدوی برای هزاران سال در نبود قوانین مدون، روابط سیاسی و اجتماعی خود را با نگاهی عرفی تنظیم مینمود. نخستین پیشرفت اجتماعی وسنگ بنای تمدن امروزین را میبایست به کاربردن قوانین مدون به جای سلیقههای شخصی، اجتماعی وعرفی در روابط میان آدمیان دانست. هر قانونی، لاجرم دارای خاستگاهی است که هویت آن را مشخص میکند و مسیر رفت آن را گرا میدهد. این خاستگاه متاثر از پایگاههای فکری مختلفی است که دوشکل عمده آن را کتاب مهندسی سیاست، خاستگاه ماده و معنا بیان میکند.
ابعاد قانون
قانون که یک معیار و سنجه برای محک درستی یا نادرستی یک موضوع یا یک رفتار به حساب میآید؛ در عقبه خود مراحلی را طی نموده است که به صورت یک میزان و ابزار آماده در آید و نیز در خود دارای یک هندسه خاص برای عمل است.
مثلث قانون
حسن امرائی در کتاب مهندسی سیاست، قانون را دارای شکل مثلثی میداند و از ان به "مثلث قانون" یاد میکند.
با نظر در قانون، آنچه به ذهن خطور میکند، عبور قانون از سه مرحله ی، تولید (تصویب)، اجرا و قضاوت است. قانون شکلی از عمل است که پس از اجرا، نتیجهای از آن انتظار میرود
حاکمیت قانون
دوران طولانی زندگی بشر همواره دستخوش تغییرات در گرایش به قانون بوده است. در برخی نظرات سیاسی حاکمان بالاتر از قانون قرار داشتند چنانکه افلاطون برای مثال فلاسفه را در شهر فرضی خود بالاتر از قانون میدانست و یا ژان بدن نه دقیقاً بلکه در برداشت غالب چنین نظری داشت. اما دوران درازی از تاریخ بشریت، حاکمان و قانون در یک ردیف قرار داشتند ــ قانون به سادگی چیزی بود که حاکم میخواست.(این امر به مکتب اثباتی حقوق معروف است که برخی آغازگر آن را در دوران جدید هابز میدانند) لیکن در گرایش سوم و مدرن تر حاکم در بند قانون بود. نخستین گام در جهت فاصله گرفتن از استبداد حاکمان، نظر حاکمیت به وسیله قانون بود که مفهوم پایینتر بودن حاکم از قانون و الزام او برای حاکمیت از راههای قانونی را شامل میشد. حکومتهای مردم سالار با ایجاد حاکمیت قانون، در این راه فراتر رفتند. هرچند هیچ جامعهای بدون مشکل نیست، اما حاکمیت قانون از حقوق سیاسی، اجتماعی و اقتصادی حمایت میکند.
نکته حایز اهمیت در اینجا منشا قانون است. قانون حسب گرایشها مختلف منشا گوناگون دارد. برای مثال چنانکه بیان شد اثباتیون بر آنند که قانون اراده حاکم است و چیزی والاتر از آن نیست. هر چه حاکم بخواهد قانون است و لازمالاجرا. اما طرفداران مکتب حقوق طبیعی بر آنند که یکسری حقوق لاینفک برای انسان به واسطه انسان بودنش وجود دارد که بر تمامی حکام حاکم است و وطیفه اصلی حاکم کشف این مقررات و اجرای آن است. در دوران معاصر اثر این نطر را در ایجاد حقوق بشر جهانی میتوان یافت یعنی حداقل قواعدی که انسان امروزی به واسطه بشر بودنش دارد مانندآنکه شهروندان باید از بازداشت خودسرانه و تفتیش بی دلیل منازل یا مصادره اموالشان در امان باشند. شهروندان متهم به جنایت، سزاوار محاکمه سریع و علنی هستند و حق دارند که با شاکیانشان مخالفت یا از ایشان سوال نمایند. اگر این افراد محکوم شوند، مجازات بی رحمانه و غیر معمول برای آنان در نظر گرفته نمیشود. شهروندان را نمیتوان به اجبار وادار به شهادت بر ضد خودشان نمود. این اصل، از شهروندان در برابر اعمال فشار، سوء استفاده یا شکنجه حمایت میکند و اقدام پلیس را به چنین رفتارهایی به شدت کاهش میدهد.
حاکمیت قانون دارای یک معنای عام است و یک معنای خاص. در معنای عام، یعنی وجود نظم در کشور؛ به عبارت دیگر، وقتی افراد جامعه به گونهای مشابه و با رعایت هنجارهای مشترک رفتار نمایند، به معنای آن است که قانون حاکم است. در معنای مضیق تر به معنای اجرای قوانین موضوعه و قوانینی که مجلس و مقامات صالح کشور وضع کردهاند، به نحوه درست و در راستای اجرای هدف آن قانون. در عمل، حاکمیت قانون بدان معنا است که هیچ فردی، چه رییس جمهور و چه یک فرد عادی از قانون بالاتر نیست. حکومتهای مردم سالار، قدرت را از طریق قانون به کار میبندند و خود ملزم به اطاعت از آن هستند. قوانین باید در جهت خواستههای مردم و نه هوس شاهان، زورگویان، مقامات نظامی، رهبران مذهبی یا احزاب خود گماشته باشد. مردم در حکومتهای مردم سالار مشتاق پیروی از قانون هستند، چرا که از قواعد و دستورهای خودشان اطاعت میکنند. هنگامی که قانون توسط مردمی گذاشته میشود که باید از آن اطاعت کنند به نطر میرسد عدالت به بهترین نحو ممکن برقرار میشود. میزان آزادی یک جامعه را میتوان با درصد جمعیتی که زیر حاکمیت قانون هستند، سنجید. برای مثال در انگلستان حتی ملکه نیز خود را فرا تر از قانون نمیبیند و برای به کرسی نشاندن حرف خود به دنبال راهکارهای قانونی میگردد. برای حاکمیت قانون، یک دستگاه قدرتمند و مستقل قضایی لازم است که دارای اختیار، اقتدار، دارایی و اعتبار لازم جهت زیر سوال بردن مقامات حکومتی و حتی سران عالی رتبه در برابر قوانین و دستورهای مملکتی باشد. (لذا اهمیت تفکیک قوا که یادگار برجسته منتسکیو میباشد در این جا مشخص میشود.) از این رو قضات باید بسیار تعلیم دیده، متبحر، مستقل و بی طرف و البته هنرمندانی ماهر باشند. هنر قاضی در نحوه تفسیر درست قوانین و اجرای مناسب آن نمایان خواهد شد. البته آنان برای انجام وظیفه ضروری شان در نظام قانونی و قضایی باید به اصول مردم سالاری پایبند باشند. قوانین حکومت مردم سالار ممکن است سرچشمههای گوناگونی از قبیل: قانونهای اساسی مکتوب، مصوبات و قواعد، تعالیم مذهبی و اخلاقی و آداب و رسوم فرهنگی داشته باشند. قوانین، بدون در نظر گرفتن منشا هایشان باید برای حفاظت از حقوق و آزادیهای مردم پیش بینیهای لازم را به عمل آورند:
از آن جا که شرط قانون، حمایت یکسان از همگان است، نمیتواند تنها برای یک فرد یا گروه قابل اجرا باشد.
رابطهٔ قانون با عرف
در یک سخن کلیدی میتوان چنین گفت که عرف میتواند توسط قانون منسوخ یا پذیرفته گردد. عرف لازم الاجرا نیست اما قانون لازم الاجراست. بنابراین تردیدی نیست که قانون میتواند اهمیت ونقشی به مراتب بالاتر از عرف را دارا باشد. اگر عرف را مهم تر وبالاتر از قانون بدانیم، درحقیقت جامعه را منجنیق وار به دوران بدویت خویش پرتاب کردهایم، زیرا دراین صورت نیازی به قوه مقننهای زیر نام مجلس ودیگر شوراهای مشورتی نخواهد بود. با فراز دانستن عرف نسبت به قانون میتوان جامعه را بدون نیاز به دستگاه قانون گزاری وبا شیوههای کهن عرفی اداره نمود والبته دستاورد دهشتناک آن را نیز گواه بود. نتایج پایین آوردن شأن وجایگاه قانون دربرابر عرف، جامعه را در دراز مدت دچار گسست و هرج ومرج خواهد نمود، و درجامعهای که نسبت به این گونه سخنان واکنش شایسته وبایستهای ابراز نشود، اندک اندک، عرف جای قانون را خواهد گرفت.
اخلاق
علم اخلاق شاخهای از علوم انسانی∗ است که موضوع آن شناخت مصادیق ارزش ها و بیانگر راه های کسب فضائل و ترک رذائل اخلاقی است. در فلسفه اخلاق دربارهٔ خوب یا بد بودن یک امر چند گرایش وجود دارد. یک گرایش تنها در صورتی یک امر را خوب میداند که نتیجه(ها)یی دلخواه به همراه داشته باشد(نتیجه گرایی/پیامدگرایی/غایت گروی) اما گرایشی دیگر بدون رد نتیجههای دلخواه خوب بودن یک امر را ذاتی میداند (وظیفه گرایی). برخی از ادیان گرایش دوم در اخلاق را پذیرفته و ادعا می نمایند. در اخلاق دینمدار این نتیجهها ممکن است در جهان دیگر که فرامادی است نیز اتفاق بیافتند اما در اخلاق نا-دینمدار رخداد نتیجههای دلخواه برای مثلا جامعهٔ انسانی تنها در جهان مادی مد نظر است. در این اخلاق ریز الگوهای اخلاقی و اینکه چه اموری نتیجههایی دلخواه برای مثلا جامعهٔ انسانی دارند، ممکن است با اجماع روانشناسان و جامعهشناسان برجسته تعیین شود نه متولیان دین.
واژهشناسی
اخلاقیات در دو زمینه به کار می روند،اوّل: تمییز فردی (خوب از بد) و دوم: روشهای رفتاری که گاه به عنوان «عرف رفتاری» نهادینه شده در یک گروه فرهنگی، مذهبی، اجتماعی یا فلسفی شناخته می شود. اخلاقیات فردی با اهداف درست یا غلط، انگیزهها یا اعمال تعریف و تمییز داده می شوند؛ اهدافی که آموخته شده اند، ایجاد شده اند و یا از طرف اشخاصی که در گروه هستند، توسعه یافته اند.
در زبان فرانسه واژه اخلاقیات به معنای آداب و رسوم نیز به کار می رود. تعریف فرهنگ لاروس (le Petit Larousse) از اخلاقیات:
Morale به لاتین (mores, mœurs):
مجموعه قوانین کردار و ارزش هایی که در یک جامعه به عنوان هنجار شناخته می شود.
تئوری اهداف غایی کردار انسان
اهداف و نتایجه گیری عملی یک داستان
دکترین خوشبختی انسانها و روشهای رسیدن به این هدف
مجموعه خاصی از قوانین رفتاری
همچنین فرهنگ فرانسه روبر (Le Petit Robert) اینگونه تعرف شده است: اخلاقیات: علم خوبی و بدی، اصول رفتار؛ تئوری رفتار انسانی به مثابه تکالیفی برای رسیدن به خوبی.
علم اخلاقیات، مجموعه اشکال مختلف خُلق و خوی یک شخص، تعریف کننده یک رفتار. اخلاقیات اغلب به یک سنت آرمانی وابسته است (مدل کانتی) که بین چیزی که هست و چیزی که باید باشد، تمایز ایجاد می کند، در حالیکه آداب و رسوم وابسته به یک سنت مادی گرا است (مدل اسپینوزی) که تنها به دنبال پیشبرد واقعیتهای موجود برای دستیابی به خوشبختی همگانی، از طریق رفتار منطقی است.
از دیدگاه درسترفتاری (déontologie)، اخلاقیات در مورد نظام تکالیفی که باید در یک حرفه انجام شود، بحث می شود.
از دیدگاه زبان عامی و فنی اخلاق به سه معنی به کار میرود∗
خُلق یعنی خوی، طبع، سجیه، عادت∗، و جمع آن اخلاق است.
صفت اخلاقی: عامل انجام یک عمل اخلاقی در شرایط خاص، به طور ناخودآگاه و شرطی∗ مثل بخشندگی و دروغگویی
عمل اخلاقی: آن نوع عمل که بتوان در مورد خوب یا بد بودن آن قضاوت کرد. میتواند آگاهانه یا بی اختیار و عادتی(در اثر یک خلق) باشد . مثل یک بار بخشیدن و دروغ گفتن و ...
تاریخ
یکی از اولین کتابهایی که مستقلاً به علم اخلاق پرداخته است کتاب اخلاق نیکوماخوس اثر ارسطو است.
ارتباط اخلاق با علوم دیگر
جایگاه اخلاق در نقشهٔ علم، در انتهاست
دسته بندی علوم توسّط خواجه نصیر الدین طوسی در آغاز کتاب اخلاق ناصری، جایگاه علم اخلاق را در بین سایر علوم چنین آورده:
علومی که به شناخت موجودات میپردازند
نظری: وجود موضوع آنها وابسته به حرکت ارادی انسان است.
ما بعد الطبیعه: موضوعشان مجرد از ماده
ریاضی
۴ قسم
طبیعی
۸ قسم
عملی: وجود موضوع آنها مستقل از حرکت ارادی انسان است «این علوم دانش به مصالح حرکات ارادی و افعال صناعی انسان هستند، به گونهای که احوال آنها را سازمان دهند و آنان را به کمال شایسته شان برساند.»
تهذیب اخلاق: در مورد امور فردی بحث میکند
تدبیر منزل: مربوط به گروه کوچکی که
سیاست مدن: مربوط به جمعی است که در شهر، مملکت و مانند آن زندگی میکنند
وابستگی
علم اخلاق مبادی اش را از علوم منطق، مابعدالطّبیعه(یعنی فلسفه) برای مبادی هستی شناختی، و علمالنّفس(انسان شناسی) و روانشناسی میگیرد. شاخهای از اخلاق که عهده دار تامین مبادی اخلاق است فرا اخلاق نام دارد. لذا فرا اخلاق یک علم درجه دوم است. یعنی چون بر اساس علم منطق علوم را باید بر حسب موضوع شان و نه محمول شان دسته بندی نمود؛ و موضوع فرااخلاق در علوم دیگر است؛ فرا اخلاق یک علم یا شاخهای از آن نیست.
پیش درآمدی
علم اخلاق در فراهم آوردن مبادی علم حقوق و سیاست و تدبیر مُدُن نقش دارد. ارسطو، کتاب اخلاق نیکوماخوس اش را به عنوان مقدّمهای برای کتاب سیاست مُدُنش نوشته
علم اخلاق بعضی از مبادی دو علم تدبیر منزل و سیاست مدن را نیز تأمین میکند.
شاخههای اخلاق
اخلاق به سه شاخهٔ کاملاً مجزا تقسیم میشود∗:
فلسفه اخلاق که شاخهای از فلسفه∗ است و وظیفهٔ آن پاسخ به پرسش هایی از این قبیل بعنوان پایهٔ اخلاق نظری ست:
خوب و بد یعنی چه؟
ماهیت و حقیقت∗ مفاهیم اخلاقی چیست؟
قضایا∗ی اخلاق اخباری اند یا انشایی∗؟
مسائل اخلاقی جهانی و جاودانه (مطلق) اند، یا سرزمینی و موقّت (نسبی)؟
معیار کلی خوبی و بدی یک صفت یا رفتار اخلاقی چیست؟
شرایط و حوزههای مسئولیت اخلاقی چیست؟
اخلاق نظری که وظیفهٔ آن مطالعهٔ صفات و اعمال اخلاقی و پاسخ به انتظاراتی است از قبیل:
شناسایی، دسته بندی و تعریف صفات و اعمال اخلاقی در حوزهٔ عمومی
شناخت ریشهها و پیامدهای آنها
قضاوت در مورد خوبی یا بدی صفات کلان (صفاتی که محدود به حوزهٔ خاصی از زندگی نیستند). این قسمت از اخلاق یک فن یا روش یا قانون یا باید و نباید است، نه یک علم. یعنی مربوط به آنچه باید، نه آنچه هست.
شناسایی حوزههای خاص اخلاق∗.
دادن قدرت استدلال در مورد خوبی یا بدی اعمال و صفات اخلاقی در حوزههای خاص به آموزنده.
اخلاق عملی یا تربیت اخلاقی∗ فنی ست برای رسیدن از وضعیت مطلوب ناموجود به وضعیّت موجود مطلوب در اخلاق. از این نظر اخلاق اساس معنویت است؛ و انسانی که اخلاقی تر است، معنوی تر نیز هست∗. همچنین این قسم از اخلاق یک فن است. از مهمترین مسائل مطرح در این حوزه میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
شناخت و استفاده از مبادی رفتار
مبادی رفتار از نظر علمای پیشین از این قرار است: تصور + تصدیق∗ به فایده + شوق موءکد.
روان شناسان معصر ترکیب مشابه دیگری را پیش رو نهادهاند: شناخت + انگیزش + توان عملی.
روش ایجاد و از بین بردن صفات اخلاقی
بارگیری و بارگذاری
بارگیری یا دانلود (به انگلیسی: Download)، فرآیند برداشت دادههای الکترونیکی از یک رایانه (معمولاً یک رایانه دور یا یک سرور) به رایانهٔ دیگر (معمولاً رایانه شما یا یک رایانهٔ محلی)، با مودم یا شبکه رایانهای را گویند. همچنین فرستادن بلوکی از دادهها، مانند یک پرونده، با ساختار پست اسکریپت، به دستگاه مستقلی مانند چاپگر پست اسکریپت نیز بارگیری نامیده میشود. عمل وارون فرایند فوق را بارگذاری یا آپلود (به انگلیسی: Upload) گویند.
واژههای مصوب فرهنگستان برای دانلود و آپلود به ترتیب پایینگذاری و بالاگذاری هستند. در زبان اردو به این دو کنش به ترتیب «زیراثقال» و «زِبَراثقال» میگویند.
بارگیری
کاربرد نخست این واژه در زمینهٔ رایانهها، از فعل دریافت کردن ریشه گرفته، به معنی گرفتن یک پرونده (یا بارگیری)، از یک رایانه، یک خدماتدهندهٔ وب، و یا سامانهای همانند. این واژه در گویش خیابانی و فرهنگ عامیانه، مانند واژهٔ انگلیسی آن، دانلود (Download) گفته میشود.
بارگذاری
بارگذاری، یعنی ارسال کردن یک پرونده، از رایانهای به رایانهٔ دیگر. این واژه در گویش خیابانی، مانند واژه انگلیسی آن، آپلود (Upload) گفته میشود
برنامه (رایانه)
برنامه رایانهای رشته دستورالعمل هایی است که توسط کامپیوتر قابل اجرا میباشد. این اصطلاح میتواند به کد اصلی یا نگارش اجرایی آن (زبان ماشین) نیز اطلاق گردد. برنامههای کامپیوتر میتوانند پایانپذیر یا پایان ناپذیر باشند. در برنامههای کامپیوتری هدف اجرای روالی خاص جهت رسیدن به مقصودی خاص می باشد.
نرمافزار
نرمافزار (به انگلیسی: Software) یا برنامه، مجموعهای از دستورالعملهای دقیق و مرحله به مرحله است که هدف خاصی را دنبال میکنند.
ظاهراً، اولین بار جان توکی در سال ۱۹۵۸ این واژه را بهاین معنا بهکار بردهاست. احتمالاً این واژه در مقابل سختافزار (به انگلیسی: Hardware) به کار بردهاند که بسیار پیش از پیدایش رایانه (به معنای اسباب و اشیاء) بهکار میرفتهاست.
دو گروه کلی نرمافزارها
نرمافزارهای رایانه را میتوان به دو دسته بزرگ تقسیم کرد:
نرمافزار سیستم (به انگلیسی: System software)
نرمافزار کاربردی (به انگلیسی: Application software)
میتوان گفت نرمافزارهای کاربردی، برنامههای مورد استفاده کاربرند و نرمافزارهای سیستمی، مدیریت رایانه را برعهده دارند. مهمترین نرمافزار سیستم، سیستمعامل است.
سیستم عامل
وقتی برنامهای را روی رایانه خود نصب میکنید، اجزای سختافزاری آن به فرمان آن برنامه در میآیند. برای نمونه هنگامی که با یک برنامه اجرای موسیقی کار میکنید، کارت صدای رایانه تان با برنامه پخش موسیقی همکاری میکند و یک آهنگ یا پرونده (فایل) صوتی را از طریق بلندگوی رایانه تان پخش میکند.
این ارتباط میان نرمافزار و سختافزار توسط سیستم عامل انجام میشود. این تنها قسمتی از کار سیستم عامل است.
سه گروه کلی نرمافزارهای معماری
از دیدگاه ساختواره (architecture)، نرمافزارها به دستههای زیر تقسیم میشوند:
کاربر-بنیان یا client Base
کارگزار-بنیان یا Server Base
کاربر کارگزار بنیان یا Client-Server Base
امروزه واژه نرمافزار را در معناهایی به جز معنی برنامه رایانهای نیز بهکار میبرند. مثلاً در دانش مدیریت برای اشاره به روشها و دانش فنی (در برابر وسایل و تجهیزات و نیروی انسانی). نرمافزارها انواع گوناگونی دارند که مهم ترین دسته بندی آنها دستهٔ تجاری و آزاد است. به ویژه با رویکردهای طرحهای گنو و لینوکس معنای ژرف تری به نرمافزارهای آزاد داده شده تا آنجا که برخی نرمافزارها را نماد فرهنگ می دانند. نرمافزارها را برنامه نویسان تدوین کرده و انتشار میدهند. این برنامه نویسان ممکن است در یک شرکت مشغول کار باشند یا در خانه برنامه نویسی کنند مانند برنامه نویسان برخی نرمافزارهای لینوکس. امروزه بیشتر کاربران تنها با ظاهر گرافیکی این برنامهها کار میکنند و اقدامات بسیاری از آنها از دید کاربر پنهان میماند به عبارتی هر نرمافزار مجموعهای از رمزها است که از الگوریتمی خاص پشتیبانی میکنند این رمزها خود با رمزهای گرافیکی آمیخته شده و بسیاری از اقدامات برنامه به دور از چشم کاربر عادی رخ میدهد. برنامهها با رمزهایی نوشته میشوند که بعداً یک رمزخوان آن را در رایانه کاربر اجرا میکند.
رقابت نرمافزاری
در حال حاضر نرمافزارهای کامپیوتری فراوان را میتوان در بازار یافت که به طور جدی به رقابت خود برای بقا ادامه میدهند. از مسائل قابل ذکر در این مورد میتوان به خرید سهام شرکتهای نرمافزاری کوچک و بزرگ توسط شرکتهای دیگر اشاره نمود. همچنان که شرکت بزرگ گوگل به خرید سهام شرکتهای بزرگ همچنان ادامه میدهد، در مدت کمی توانسته بسیاری از شرکتها را تحت سلطه خود درآورد.
بارگیری یا دانلود (به انگلیسی: Download)، فرآیند برداشت دادههای الکترونیکی از یک رایانه (معمولاً یک رایانه دور یا یک سرور) به رایانهٔ دیگر (معمولاً رایانه شما یا یک رایانهٔ محلی)، با مودم یا شبکه رایانهای را گویند. همچنین فرستادن بلوکی از دادهها، مانند یک پرونده، با ساختار پست اسکریپت، به دستگاه مستقلی مانند چاپگر پست اسکریپت نیز بارگیری نامیده میشود. عمل وارون فرایند فوق را بارگذاری یا آپلود (به انگلیسی: Upload) گویند.
واژههای مصوب فرهنگستان برای دانلود و آپلود به ترتیب پایینگذاری و بالاگذاری هستند. در زبان اردو به این دو کنش به ترتیب «زیراثقال» و «زِبَراثقال» میگویند.
بارگیری
کاربرد نخست این واژه در زمینهٔ رایانهها، از فعل دریافت کردن ریشه گرفته، به معنی گرفتن یک پرونده (یا بارگیری)، از یک رایانه، یک خدماتدهندهٔ وب، و یا سامانهای همانند. این واژه در گویش خیابانی و فرهنگ عامیانه، مانند واژهٔ انگلیسی آن، دانلود (Download) گفته میشود.
بارگذاری
بارگذاری، یعنی ارسال کردن یک پرونده، از رایانهای به رایانهٔ دیگر. این واژه در گویش خیابانی، مانند واژه انگلیسی آن، آپلود (Upload) گفته میشود
برنامه (رایانه)
برنامه رایانهای رشته دستورالعمل هایی است که توسط کامپیوتر قابل اجرا میباشد. این اصطلاح میتواند به کد اصلی یا نگارش اجرایی آن (زبان ماشین) نیز اطلاق گردد. برنامههای کامپیوتر میتوانند پایانپذیر یا پایان ناپذیر باشند. در برنامههای کامپیوتری هدف اجرای روالی خاص جهت رسیدن به مقصودی خاص می باشد.
نرمافزار
نرمافزار (به انگلیسی: Software) یا برنامه، مجموعهای از دستورالعملهای دقیق و مرحله به مرحله است که هدف خاصی را دنبال میکنند.
ظاهراً، اولین بار جان توکی در سال ۱۹۵۸ این واژه را بهاین معنا بهکار بردهاست. احتمالاً این واژه در مقابل سختافزار (به انگلیسی: Hardware) به کار بردهاند که بسیار پیش از پیدایش رایانه (به معنای اسباب و اشیاء) بهکار میرفتهاست.
دو گروه کلی نرمافزارها
نرمافزارهای رایانه را میتوان به دو دسته بزرگ تقسیم کرد:
نرمافزار سیستم (به انگلیسی: System software)
نرمافزار کاربردی (به انگلیسی: Application software)
میتوان گفت نرمافزارهای کاربردی، برنامههای مورد استفاده کاربرند و نرمافزارهای سیستمی، مدیریت رایانه را برعهده دارند. مهمترین نرمافزار سیستم، سیستمعامل است.
سیستم عامل
وقتی برنامهای را روی رایانه خود نصب میکنید، اجزای سختافزاری آن به فرمان آن برنامه در میآیند. برای نمونه هنگامی که با یک برنامه اجرای موسیقی کار میکنید، کارت صدای رایانه تان با برنامه پخش موسیقی همکاری میکند و یک آهنگ یا پرونده (فایل) صوتی را از طریق بلندگوی رایانه تان پخش میکند.
این ارتباط میان نرمافزار و سختافزار توسط سیستم عامل انجام میشود. این تنها قسمتی از کار سیستم عامل است.
سه گروه کلی نرمافزارهای معماری
از دیدگاه ساختواره (architecture)، نرمافزارها به دستههای زیر تقسیم میشوند:
کاربر-بنیان یا client Base
کارگزار-بنیان یا Server Base
کاربر کارگزار بنیان یا Client-Server Base
امروزه واژه نرمافزار را در معناهایی به جز معنی برنامه رایانهای نیز بهکار میبرند. مثلاً در دانش مدیریت برای اشاره به روشها و دانش فنی (در برابر وسایل و تجهیزات و نیروی انسانی). نرمافزارها انواع گوناگونی دارند که مهم ترین دسته بندی آنها دستهٔ تجاری و آزاد است. به ویژه با رویکردهای طرحهای گنو و لینوکس معنای ژرف تری به نرمافزارهای آزاد داده شده تا آنجا که برخی نرمافزارها را نماد فرهنگ می دانند. نرمافزارها را برنامه نویسان تدوین کرده و انتشار میدهند. این برنامه نویسان ممکن است در یک شرکت مشغول کار باشند یا در خانه برنامه نویسی کنند مانند برنامه نویسان برخی نرمافزارهای لینوکس. امروزه بیشتر کاربران تنها با ظاهر گرافیکی این برنامهها کار میکنند و اقدامات بسیاری از آنها از دید کاربر پنهان میماند به عبارتی هر نرمافزار مجموعهای از رمزها است که از الگوریتمی خاص پشتیبانی میکنند این رمزها خود با رمزهای گرافیکی آمیخته شده و بسیاری از اقدامات برنامه به دور از چشم کاربر عادی رخ میدهد. برنامهها با رمزهایی نوشته میشوند که بعداً یک رمزخوان آن را در رایانه کاربر اجرا میکند.
رقابت نرمافزاری
در حال حاضر نرمافزارهای کامپیوتری فراوان را میتوان در بازار یافت که به طور جدی به رقابت خود برای بقا ادامه میدهند. از مسائل قابل ذکر در این مورد میتوان به خرید سهام شرکتهای نرمافزاری کوچک و بزرگ توسط شرکتهای دیگر اشاره نمود. همچنان که شرکت بزرگ گوگل به خرید سهام شرکتهای بزرگ همچنان ادامه میدهد، در مدت کمی توانسته بسیاری از شرکتها را تحت سلطه خود درآورد.
ساعت : 10:57 am | نویسنده : admin
|
مطلب بعدی